متن استاتیک شماره 22 موجود نیست
سلامت و بیماری
در این شماره به تأملات فلسفی پیرامون مفاهیم سلامت و بیماری پرداخته میشود. در توجیه اهمیت آن باید گفت که اگرچه فلسفه نمیتواند به درمان بیماری بپردازد، بااینحال چنین تأملاتی دستکم میتواند از انتساب نامناسب بیماری به بیمار جلوگیری کند. دو رویکرد طبیعتگرایانه و هنجارگرایانه درزمینه مفهوم سلامت و بیماری وجود دارد.
ازنظر طبیعتگرایان، بیماری (Disease) و سلامت(Health) مفاهیمی توصیفی هستند که میتوان برای تعریف وضعیت عینی و واقعی یا حالت یک شخص به کار برد. این مفاهیم نسبت به ارزشهای شخصی یا اجتماعی فرد کاملاً خنثی هستند، اما ازنظر هنجارگرایان، این مفاهیم به ارزشهای فردی و اجتماعی بستگی دارد. ازاینرو، هنجارگرایان برای تعریف حالت یا وضعیت ذهنی یا ساختاری یک شخص، اغلب از اصطلاحاتی مانند بیماری و بهزیستی(Wellbeing) استفاده میکنند. بهطورکلی، پزشکان با رویکرد زیستپزشکی از مفاهیم طبیعتگرایانه درباره بیماری و سلامت دفاع میکنند، درحالیکه پزشکان با رویکرد انسانگرایانه از مفاهیم هنجارگرا درباره بیماری و بهزیستی حمایت میکنند.
در کشورهای صنعتی غرب، مدل زیستپزشکی مسئول مفاهیم غالب بیماری و سلامت در عمل طبابت است. بیماری بهعنوان بدکارکردی یا از دست دادن بخشی از بدن شناخته میشود؛ درحالیکه سلامت با نبود وضعیت بیماری تعریف میشود و اگر بیماری آشکار وجود نداشته باشد یا نیازی به درمان نباشد، فرد سالم است. بنابراین، سلامت یک حالت پیشفرض است و در این حالت فرد از خدمات پزشکی استفاده نمیکند. این تصورات از بیماری و سلامت بیگمان در بحران کیفیت مراقبت نقش داشته است. با فرو کاهیدن بیمار به بخشی از بدن، اغلب رنج و نگرانیهای وجودی بیمار نادیده گرفته میشود و پزشک با رویکرد زیستپزشکی به آن توجهی نمیکند.
در رویکرد انسانگرایانه تلاش میشود به رنج و نگرانیهای وجودی بیمار، بهعنوان بخشی از تجربه بیماری، در روند درمان پرداخته شود. در این مدل، سلامت یک حالت پیشفرض نیست، بلکه اغلب با توجه به بهزیستی فرد یا Sickness با واژههای با بار مثبت تعریف میشود. دغدغه این پزشکان تنها نبود بیماری نیست، بلکه اتخاذ شیوهای از زندگی است که ازنظر جسمی و هم ذهنی و نیز ازنظر روحی باعث ارتقاء سلامت فرد شود. افزون بر این، تمایز بین مدلهای زیستپزشکی و انسانگرایانه در سلامت
و بیماری ذهن نیز در صورت لزوم، مورد بررسی قرار میگیرد.
طبق مدل زیستپزشکی، ماهیت بیماری و همچنین سلامت را میتوان ازنظر مادی و فیزیکی تعریف کرد. به گفته مارشال مارینکر[1] «در مورد بیماری، عینیتی وجود دارد» که پزشکان باید بتوانند آن را ببینند، لمس کنند، بسنجند و حتی ببویند. بیماری، که علت آن را میتوان با تحقیقات علمی و تشخیص بالینی مشخص کرد، حالتی عینی و واقعی است که به یک موجودیت یا حالت مادی یا فیزیکی فروکاهش مییابد.
این تصور فروکاهنده از بیماری در فرهنگ لغات پزشکی نیز دیده میشود؛ بهعنوانمثال در بیست و ششمین ویرایش فرهنگ لغت استدمن،[2]، اولین تعریف بیماری چنین است: «وقفه، توقف یا اختلال در کارکردها، سیستمها یا اندامهای بدن». حتی بیماریهای ذهنی یا رفتاری به واکنشهای بیوشیمیایی و فیزیولوژیک مغز تقلیل مییابد. به گفته انگل،[3] «جزم زیستپزشکی»، مستلزم این است که در همه بیماریها، ازجمله بیماریهای «ذهنی»، اختلال در مکانیسمهای فیزیکی اموری زیربنایی تصور شود. این مفهوم بیماری در مدل زیستپزشکی غالب است و بر مفهوم سلامت اثر میگذارد. همانطور که پیشتر ذکر شد، سلامت، حتی سلامت ذهنی، تنها یک حالت پیشفرض نشاندهنده نبود بیماری است.
درحالیکه پزشک با رویکرد زیستپزشکی به حالت بیماری بیمار توجه دارد، پزشک با رویکرد انسانگرایانه با بیماری بیمار و رنجهای ناشی از آن ابراز همدردی میکند. کاسل برایناساس بین بیماری و ناخوشی(Illness) تمایز قائل میشود: «بیماریها ... موجودیتهای خاصی هستند که با اختلال در ساختار یا کارکرد هر قسمت، اندام یا سیستم بدن مشخص میشوند. ناخوشیها... شخص را بهعنوان شخص کامل درگیر میکنند و مجموعهای از اختلال کارکردها، احساسات بدنی و محسوسات بیمار هستند که بهوسیله آنها افراد خود را ناخوش میپندارند». مواجهه پزشکان با بیماری نباید منحصراً بهعنوان یک موجودیت عینی بلکه با شخص بیمار باشد: «آنچه پزشک به دنبال آن است؛ یعنی موجودیت بیماری، در واقعیت ملموس وجود ندارد؛ بلکه صرفاً یک انتزاع بدون وجود مستقل است. تنها چیزی که پزشک میتواند روی آن کار کند (پارادوکسی برای علم پزشکی)، فرد بیمار است». در شمارههای آتی، بیشتر به این مباحث پرداخته میشود.