متن استاتیک شماره 22 موجود نیست
پزشکی بالینی در تاریخنگاری پسامدرن میشل فوکو
پل میشل فوکو (Paul Michel Foucault) (1926-1984) فیلسوف، مورخ، روانشناس و متفکر فرانسوی در خانوادهای متمول در شهر پواتیه (Poitiers)، واقع در غرب فرانسه چشم به جهان گشود. پدر و مادرش که فرزندان چندین نسل از جراحان مشهور بودند، تمایل داشتند او نیز حرفۀ پزشکی را برگزیند؛ ولی میشل فوکو بعد از دبیرستان برای تحصیلات آکادمیک در رشتۀ فلسفه به پاریس رفت. پس از مدتی به علت افسردگی شدید، مشکلات روانی-جنسیتی و سادومازوخیسم افراطی مدتی در بیمارستان روانی بستری شد و این مشکلات او را به تحصیل در رشتۀ روانشناسی و سپس آسیبشناسی روانی ترغیب کرد. فوکو بعد از فارغالتحصیلی بهطور نیمهوقت در بیمارستان «سنتآن» مشغول به کار شد. در این زمان با اندیشههای مارکسیسم آشنا شد و مدتی کوتاه به عضوت حزب کمونیست فرانسه درآمد. در بیستوهفتسالگی به اندیشههای نیچه گرایش پیدا کرد و تصمیم گرفت که تاریخدانی فلسفی شود (شکوهی. 1381: 87-95؛ Oksala. 2018). فوکو توانست از برجستهترین نظریهپردازان دورۀ پسامدرن و صاحب کرسی «تاریخ نظامهای فکری» کالج دوفرانس شود و در بزرگترین دانشگاههای جهان، ازجمله دانشگاه پاریس، دانشگاه ایالتی نیویورک در بوفالو و دانشگاه کالیفرنیا در برکلی تدریس کند (Alan. 2006: 126).
اندیشههای فوکو را میتوان متأثر از هایدگر، مارکس، نیچه و فروید دانست. او روش تاریخنگاری خود را بر مبنای دو روش دیرینهشناسی و تبارشناسی بنا نهاد. وی از یک سو مانند یک باستانشناس (دیرینهشناس) اعتقاد به بررسی گسسته و نه منسجم ادوار تاریخی داشت و معتقد بود که هر دوره، یک گفتمان غالب و منحصر بهفرد دارد که بهدنبال غیریتسازی است؛ به این معنا که تنها خود را تأیید و بقیۀ گفتمانها را نفی و طرد میکنند و زمانی که گفتمانی قدرت غیریتسازی خود را از دست دهد، گفتمانی جدیدی جایگزین آن خواهد شد و این آغاز دورهای جدید است. فوکو از سوی دیگر با الهام از روش تبارشناسی نیچه، به توصیف رابطۀ مثلت قدرت، دانش و مشروعیت پرداخت. او قدرت را مولّد دانش، دانش را مولّد مشروعیت و مشروعیت را مولّد قدرت میدانست. او معتقد بود که قدرت بیشتر جنبۀ نرمافزاری دارد و منحصر به یک گروه خاص نیست. قدرت، مانند خونی است که در سرتاسر رگهای پیکرۀ جامعه، جاری و ساری است؛ البته از منظر فوکو، هر قدرتی الزاماً به سلطه ختم نمیشود. در واقع، قدرت در اجتماع مدرن نظاممند، ناشی از روابط مبتنی بر دانش است که فرد را در خود جای میدهد؛ به این معنا که فرد همزمان که خود را میشناسد یا تحت نظام دانشهایی مانند پزشکی و روانشناسی قرار میگیرد، مرئی میشود و بهاینترتیب، تحت سیطرۀ قدرت قرار میگیرد (ر.ک: شاکری. 1384: 90-109؛ مارش و استوکر. 1384: 195-222؛ دریفوس و رابینو. 1378).
میشل فوکو برخلاف نیاکان جراح خود، به جای حرفۀ پزشکی، تاریخنگاری شد که برخلاف باور غالب، جامعۀ پزشکان را خدایان سفیدپوش یا پیامبران شفابخش و معجزهگر نمیدانست؛ بلکه آنها را جزء طبقه نفرتانگیز بورژوا و صاحبان قدرتی بزرگ و همچنین ابزارهای قدرتی بزرگتر میدانست که بر حساسترین بخش حیات آدمی، یعنی کالبد که زندگی و مرگ انسان با بودن یا نبودن آن تعریف میشود، احاطه یافتهاند. اوج تبلور این نظریه را میتوان در کتاب تولد پزشکی بالینی دید (ر.ک: فوکو. 1398).
پزشکان، به دلیل قداستی که شغلشان، بهعنوان نجاتدهندگان جان انسانها به ایشان داده است و بهواسطه تسلط بر بدن انسانها، از قدرتی با مشروعیت بالا برخوردار هستند. آنها از طریق گفتمان قدرتمند پزشکی و سازوکارهای پیچیدۀ قدرت در طول تاریخ در حال بازتولید دانشی هستند که این دانش با مشروعتبخشی به قدرت پزشکان آن را تقویت و بازتولید میکند. پزشکان به بهانه نجات جان انسانها، جامعه را مجبور به اجرای دستورالعمل و قوانین موضوعه خود میکنند و بهاینترتیب، جامعه مطابق نظم موردنظر آنها شکل میگیرد و این آن چیزی است که فوکو در کتاب تاریخ جنسیت به آن «زیست-قدرت» یا «زیست-سیاسی» میگوید (نک: فوکو. 1400).
برخلاف تاریخنگاران دورۀ مدرن که تاریخ را بهصورت جریانی پیوسته و منسجم بررسی میکنند و آن را محصول سوژهای آگاه، یعنی انسان میدانند؛ فوکو کتاب تولد پزشکی بالینی را به روش دیرینهشناسی یا باستانشناسی تاریخی -که نوعی تاریخنگاری پسامدرن است- به رشته تحریر درآورده است. به عبارت دیگر، همان طور که یک باستانشناس در بررسی یک اثر باستانی تنها آن اثر و پیرامون آن را مورد مطالعه قرار میدهد، یک مورخ دیرینهشناس نیز در بررسی یک دورۀ تاریخی، تنها به توصیف و ترسیم قواعد، نظامها و شرایط همان دوره و گفتمان غالب بر آن میپردازد و به هیچ عنوان به دنبال متصل کردن آن دوره و گفتمان حاکم بر آن با دورانها و گفتمانهای قبل و بعدش نیست. از سوی دیگر مورخ پسامدرن تغییر از یک دوره به دورۀ دیگر را محصول نبوغ و اختراعات یک سوژۀ آگاه یا افزایش تدریجی دانش و انباشت آن در یک جریان پیوسته نمیداند؛ بلکه علاوه بر اعتقاد به گسست بین ادوار و گفتمانها، معتقد به جهش و تغییر ناآگاهانه بین آنها نیز هست و نه تنها تغییر ادوار بلکه چگونگی شکلگیری تمام اجزاء نظام و ساختار دانایی گفتمان حاکم بر هر کدام از آنها را نیز ناآگاهانه میداند. به بیان دیگر، معتقد است که تغییر و شکلگیری گفتمانهای حاکم بر ادوار مختلف، از قوانین ثابت و مشخصی پیروی نمیکنند. به همین علت مورخ پسامدرن برخلاف مورخ مدرن، به جای تحلیل به دنبال تأویل یک دوره است (جمشیدیها و باینگانی. 1390: 1774-199).
فوکو در فصل اول این کتاب، تاریخ پزشکی در اروپا را به سه دورۀ پزشکی یونانی، پزشکی ردهبندی و بالاخره، پزشکی بالینی تقسیم میکند و در فصول بعد با تمرکز بر دورۀ پزشکی بالینی بهطور خاص در فرانسه قرن 18 و 19 میلادی میکوشد چگونگی تغییر رابطۀ پزشک و بیمار و شکلگیری هویت پزشک در رابطه با به وجود آمدن درمانگاهها را نشان دهد و از طریق اسناد پزشکی نشان دهد که کانون قدرت پزشکی در این دوره چگونه قدرتمندتر از دو دورۀ قبل تمام ارکان جامعه را تحت کنترل خود درآورده است (نک: فوکو. 1398).
بحث کنترل و قدرت در مورد پزشکی در این کتاب به دو صورت مطرح میشود. یکم، کنترلی که بر پزشکان اعمال میشود و دوم، کنترلی که پزشکان بر جامعه اعمال میکنند. در صورت نخست، بازهم کنترل به دو نوع تقسیم میشود. یکم، کنترل مراجع سیاسی بر پزشکی و دوم، کنترل تعدادی از پزشکان برگزیده بر کل پزشکان؛ ولی صورت دیگر، کنترل و نفوذ پزشکان در حوزههای مختلف زندگی انسانهاست. در واقع، قدرت سیاسی نیز با حمایت از پزشکان از این نفوذ استفاده میکند و با وضع قوانین مدنظر خود به اعمال قدرت میپردازد (ر.ک: رکوعی. (بیتا)؛ فوکو. 1398: 71-80).
فوکو در کتاب تولد پزشکی بالینی به نقش نگاه، زبان، فضا و مرگ در مشروعیتبخشی و به تبع آن، بازتولید قدرت پزشکان میپردازد (فوکو. 1398: 27). او دربارۀ نگاه میگوید: «در آغاز قرن نوزدهم، پزشکان اشیایی را توصیف کردند که قرنها در زیر آستانۀ امور قابل رؤیت و قابل بیان قرار داشت؛ اما دلیل این امر آن نبود که آنان پس از مدتهای مدید کار نظری باز به ادراک حسی روی آوردند یا به عقل بیش از تخیل تکیه کردند، بلکه رابطۀ امر رؤیتپذیر با امر رؤیتناپذیر، که برای هر دانش انضمامی ضروری است، تغییر ساختار داد و در نتیجه، در برابر نگاه و در زبان، چیزی آشکار شد که پیش از آن فروتر و فراتر از قلمرو آنها بود. میان الفاظ و اشیاء پیوند تازهای شکل گرفت که سبب دیدن [نگاه] و گفتن [زبان] شد.» (فوکو. همان: 30-31) در واقع، این نوع خاص نگاه، به شکلگیری زبان خاصی در حرفۀ پزشکی منجر شد و گفتمانی را ایجاد کرد که در شکلگیری و حفظ سلطۀ پزشکی نقش بسزایی را ایفا کرد. این زبان برخاسته از رابطۀ میان پزشک و بیمار و درعینحال، برسازندۀ این رابطه به شمار میآمد.
مفهوم فضا در این کتاب، هم شامل فضای بیماری و هم شامل فضای بیمار است. تا قرن هجدهم، جایگاه بیمار در خانۀ خودش بود و پزشک نیز برای عیادت بیمار و درمان وی به آنجا مراجعه میکرد و بیمار میتوانست افزون بر اجرای دستورات پزشک، از پرستاری و دلسوزی اعضای خانوادۀ خود که بیش از هر کس دیگری به او اهمیت میدادند، نیز برخوردار شود، اما از قرن هجدهم، همزمان با شکلگیری درمانگاهها و بیمارستانها بیمار از محیط طبیعی خود، یعنی خانواده جدا میشود و به مکانی خاص که تنها برای بیماران ساخته شده است، نقلمکان میکند. درواقع، پزشکان، بیمار و بیماری را از محیط طبیعیشان خارج و از آنها بهعنوان ابزاری برای ارتقای سطح دانش پزشکی خود و انتقال آن به پزشکان جوانتر و کمتجربهتر استفاده کردند. بهبیاندیگر، فضای بیمارستان به فضایی برای آموزش و درمان تبدیل شد (همان: 62-41).
تا قرن نوزدهم، پزشکان بهطور علنی و قانونی اجازۀ تشریح کالبد مردگان را نداشتند؛ ولی در این دوره اجازۀ تسلط بر کالبد انسان پس از مرگ را نیز پیدا کردند و با اطلاعاتی که از تشریح به دست آوردند، توانستند تنها بر اساس دادههای آزمایشگاهی با بیمار ارتباط برقرار کنند و بیماری را بدون هیچ سخن و معاینه و حتی نگاهی، تنها از روی برگههای عکس و آزمایش تشخیص دهند و درمان کنند (همان: 240-213).
بهطورکلی، فوکو بهعنوان یک تاریخنگار پزشکی در بیشتر آثار خود، بهویژه کتاب تولد پزشکی بالینی کوشیده با طرح عبارتهای زیست قدرت (Biopower) و نظارت پزشکی (medical surveillance) نشان دهد که کانون قدرت پزشکی تحت لوای مشروعیتی که زاییدۀ دانش پزشکی است، این امکان را پیدا کرده که در همه جا اعمال قدرت کند و برای هر موضوعی که با انسان و کالبد او در ارتباط است، نسخه بپیچد. انسانها قبل از تشکیل نطفه و تولد تا زمان مرگ و حتی بعد از مرگ تحت مراقبت پزشکان هستند و جامعه آنها را موظف به پیروی از توصیهها و دستورالعملهای بهداشتی پزشکان میکند. ادعای دیگری که فوکو در ابتدا و انتهای این کتاب، بدون توضیحاتی جامع و قانع کننده مطرح میکند، سیطره علوم پزشکی بر حوزههای نظری و علوم انسانی است (فوکو. 1398: 79 و 267)؛ ولی نکتۀ قابل توجه اینجاست که بسیاری از تحلیلگران اجتماعی، با اینکه از نظریۀ گفتمان فوکو در تاریخنگاری حیطههای مختلف علوم انسانی استفاده کردهاند، اما تلاشی جدی برای به کار بردن و بسط آن در حیطۀ علوم تجربی، بهویژه تاریخ پزشکی انجام ندادهاند.
منابع:
- جمشیدیها، غلامرضا؛ باینگانی، بهمن (1390). «فوکو، تاریخ و روششناسی تاریخی». برگ فرهنگ. شماره 23.
- دریفوس، هیوبرت؛ رابینو، پل (1378). میشل فوکو فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک. ترجمهٔ حسین بشیریه. تهران: نشر نی.
- رکوعی، فاطمه. مروری بر کتاب پیدایش کلینیک میشل فوکو. https://vista.ir/w/a/21/gqtlo.-
شاکری، احسان (1384 ش). «میشل فوکو و تحیر فلسفی – جامعهشناختی در تبیین انقلاب اسلامی». فصلنامه 15 خرداد. شماره 6.
- شکوهی، ابوالفضل (1381 ش). «نگاهی به اندیشه سیاسی میشل فوکو». نشریه معرفت. شماره 55.
- فوکو، میشل (1400 ش). اراده به دانستن. ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده. تهران: نشر نی.
- فوکو، میشل (1398 ش). تولد پزشکی بالینی. ترجمه فاطمه ولیانی. تهران: نشر ماهی.
- مارش، دیوید؛ استوکر، جری. روش و نظریه در علوم سیاسی. ترجمه امیرمحمد حاجی یوسفی. تهران: پژوهشگاه مطالعات راهبردی.
- Alan؛ Schrift (2006). Twentieth-Century French Philosophy: Key Themes And Thinkers, Blackwell Publishing.
Oksala, Johanna. Michel Foucault. https://plato.stanford.edu/entries/foucault/. First published Wed Apr 2, 2003; substantive revision Tue May 22, 2018.
نویسنده:
مریم محسنی سیفآبادی
دانشکده سلامت و دین، دانشگاه علوم پزشکی قم