متن استاتیک شماره 22 موجود نیست
پارادایم پزشکی
تلاشهائی که در دهههای پایانی قرن بیستم صورت گرفت، موجب گردید کنکاشهای فلسفی فلاسفه علم، دامن علم پزشکی را نیز فراگرفته و پزشکی نیز موضوع کنکاشها و بررسیهای هستیشناسانه و معرفتشناسانه فلسفی واقع شود و با تعمیم آموزههای فلسفه علم به عرصه پزشکی، "فلسفه پزشکی" (philosophy of medicine) شکل بگیرد. به موازات این حرکت، شاخهها و رشتههای علمی دیگری که در ارتباط مستقیم با پزشکی بودند، مانند پزشکی اجتماعی، اخلاق پزشکی و حقوق پزشکی، شکل گرفتند و در ادامه جزء خانواده اصلی حوزه پزشکی قرار گرفتند. برای مثال، پزشکی اجتماعی تخصصی در پزشکی است که به درک تاثیر شرایط اجتماعی و اقتصادی بر سلامت، بیماری و حتی عملکرد پزشکی (practice of medicine) و همچنین بهبود شرایطی که به دنبال این درک، منجر به جامعه سالم میشوند، میپردازد. وقوع چنین تغییراتی در نهایت، زمینه را برای مطرح شدن "پارایم پزشکی" (paradigm of medicine) فراهم آورد.
پارادایم (paradigm)، چارچوبی فلسفی و نظری مشتمل بر مجموعهای فراگیر از: الف) مقبولات، تجارب، تفکرات، نگرشها و بینشهای جامعه علمی خاص و باورها و ارزشهائی که افراد این جامعه علمی خود را متعهد به رعایت آن میدانند، ب) مفاهیم، پیشفرضها، نظریهها و قوانین؛ ج) روشها و ابزارهای اندازهگیری برای تولید ساختهها و نتایج تجربی، د) نحوه تعامل، جرح و تعدیل و تفسیر و تبیین آنها؛ و ه) چگونگی استفاده از این موجودیها برای حلّ مسائل مطرح در یک حوزه علمی خاص است. این پارادایم فعالیتهای علمی دانشمندان را، چه در ساحه اندیشه و چه در حوزه عملکرد، تحت تأثیر قرار داده و در تعیین محدوده و مرزهای فعالیتی آنان، چگونگی درک ایشان از واقعیت و واکنش آنها به این درک، تأثیر گذاشته و آنان را به طور نامحسوس در قالبها و مسیرهای خاص و قابل پیشبینی هدایت میکند و فضائی معیّن برای تعریف موارد متعارف، سازگار و مقبول در برابر امور نامتعارف، ناسازگار و غیرمقبول فراهم میآورد.
اگرچه حوزه پزشکی به دلیل رسالت و حوزه عملکردی خاصی که برای آن در ارتباط با مراقبت از بیماران و بهبود آنان، تعریف شده است، از برخی جنبهها ممکن است متفاوت از سایر عرصههای علمی چون فیزیک، شیمی و زیستشناسی باشد، با اینحال، تمام ابعاد آن، چه در آنجا که به معاینه و مداوای بیمار میپردازد (practice)، و چه آنجا که مبادرت به انجام بررسیها و آزمایشهای تجربی مبتنی بر علوم پایه میکند (basic medical sciences) ، نیازمند چارچوبی است که در متن آن، نظریهها، تفکرات، استدلالات، آزمایشها، و ... مطرح و در تعامل با یکدیگر، فعالیتهای علمی و طبابتی گروه پزشکی را تغذیه، حمایت و هدایت نماید. امروزه حتی، رشتههائی که کاملاً به عنوان علوم پایه تلقی میگردند (مانند فیزیک و شیمی)، مصون از رنگپذیری از مؤلفههای تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و ارزشی در نظر گرفته نمیشوند؛ همچنان که در پارادایم این علوم نیز مؤلفههای ارزشی، فکری، اجتماعی و فرهنگی نیز به عنوان اجزای اصلی تعریف پارادایم، لحاظ شدهاند.
در پزشکی نیز ارزشها، پیشفرضها، نظریهها و معلومات متعارف قبلی و موجود، عوامل اجتماعی و اقتصادی، ساختارهای سازمانیافته و منظمی را بنا میکنند که به دلیل این سازمانیافتگی و انتظام، هم امکان طرح و حل مسائل پزشکی در چارچوب فکری و عملکردی خاص فراهم میآید، و هم امکان به وجود آمدن زبان مشترک و قابل فهمی در بین متخصصان پزشکی و کادر درمانی فراهم گشته و فضا و نظام آموزشی تخصصی و در عین حال آسان و روانی در عرصه حرفه و علم پزشکی مهیّا میشود. از اینروست که در پزشکی نیز همانند سایر حوزههای علمی، میتوان صحبت از پارادایم نمود و به طرح "پارادایم پزشکی" مبادرت ورزید.
همچنان که فعالیتهای تحقیقاتی، و رهآوردهای حاصل از این مطالعات و تحقیقات، کمّ و کیف طبابت و ارائه خدمات درمانی را تحت تأثیر قرار داده و به عنوان جزء مؤثری از نظام پزشکی، در حوزه پزشکی واقع میشود، و به استناد نتایج حاصل از مطالعات پایه و کارآزمائیهای بالینی (clinical trials) ، عملکرد گروه پزشکی در عرصه طبابت، دستخوش تغییر میگردد، هر کدام از مؤلفههای پارادایم پزشکی نیز همانند معاینه و مداوای یک بیمار، در ایفای رسالت پزشکی، مؤثر و سهیم بوده و امری مربوط به پزشکی و جزء پزشکی خواهد بود و نه تنها "علم پزشکی" را دستخوش تغییر قرار میدهد، بلکه در کم و کیف معاینه و درمان بیمار نیز حائز اهمیّت فراوانی بوده و "طبابت" را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد. با توجه به این مطلب، و داشتن نگاه و رویکرد سیستمی به موضوع، میتوان صحبت از پارادایم پزشکی، چه از جنبه کار بالینی یا طبابت (practice) ، چه از جنبه کارآزمائی بالینی (clinical trial) و چه از نظر مطالعات و تحقیقات پایه (basic medical sciences) نمود. بنابراین، امروزه پزشکی، تنها محدود به معاینه و مداوای بیمار در نظر گرفته نشده و فعالیتهای انجام گرفته در حوزه فلسفه پزشکی نیز جزء حوزه پزشکی محسوب میشوند و میتوان شواهد متعددی از حوزه پزشکی را ذکر نمود که به دلیل تغییراتی که در ناحیه مؤلفههای پارادایم پزشکی اتفاق میافتد، حوزه پزشکی نیز، چه در عرصه طبابت و چه در عرصه مفاهیم، رویکردها، اهداف و عملکرد دستخوش تغییرات اساسی میگردد.
نتیجه وقوع چنین تغییراتی، مطرح شدن تغییر و "جابجائی پارادایمی" (paradigm shift) در پزشکی، همانند پارادایمهای سایر علوم خواهد بود. به عنوان مثال، در چند دهه اخیر، به دلیل پیشرفتهائی که در علم و فناوری از یک طرف، و تغییراتی که در میزان آگاهیها، رشد اجتماعی، و توسعه فرهنگی مردم روی داده است، مراقبتهای بهداشتی از مراقبتهای بیمار محور، به مدلهای مراقبتی بیمار محور، و در این اواخر، به مراقبتهای فرد محور تغییر یافته است. همچنین، مفاهیم زیادی که تا این اواخر به عنوان اجزای پزشکی محسوب نمیشدند (مانند اخلاق پزشکی و حقوق پزشکی)، به عنوان اجزاء و بازیگران اصلی عرصه پزشکی وارد حوزه پزشکی شدهاند. و یا با پیشرفتهای چشمگیری که در سلولهای بنیادی و مهندسی بافت روی میدهد، نشانههای بارز وقوع یک گذر پارادایمی در حوزه پزشکی مشاهده میشود که نه تنها ابعاد فیزیوژیک و بیولوژیک پزشکی را تحت تاثیر قرار خواهد داد، بلکه موجب مطرح شدن چالشهای بزرگ و جدّی در حوزه اخلاق، حقوق، و حتی سیاست خواهد شد که ریشه در تغییرات و تحولاتی خواهند داشت که در حوزه پزشکی روی دادهاند.
به دلیل همین تغییراتی که در حوزه پزشکی و برای پزشکی مطرح شده است، تحلیل نارسائیها و بحرانهای پیش آمده در پزشکی، و یا خارج از پزشکی، اما متأثر شده از عرصه پزشکی، نیز نمیتواند تنها معطوف به جنبه طبابتی آن گشته و سایر ابعاد آن در نظر گرفته نشوند؛ و جا دارد در کنار نارسائیها و بحرانهای مطرح در عرصه طبابت و مداوای بیمار، از نارسائیها و بحرانهای پیشآمده در حوزه فلسفه پزشکی و هر کدام از مؤلفههای پارادایم پزشکی نیز صحبت نمود. بر این اساس، در کنار سایر اقدامات، میتوان از طریق پرداختن به مؤلفههای فلسفی، فرهنگی، اجتماعی و ارزشی، مبادرت به تحلیل و گرهگشائی از نارسائیها و مشکلات پیشآمده در پزشکی و یا متأثر از پزشکی نمود. این چنین نگاه و رویکرد به پزشکی و مسائل آن، زمینه برای استفاده از آموزههای اسلامی برای مواجهه با نارسائیها و مشکلات پیشآمده و نیز ارتقاء برنامهها و فعالیتهای پزشکی مهیّا میشود. بدیهی است موفقیّت در چنین رویکرد و اقدامی، محتاج تلاشهای علمی وافر، مستمر، نظاممند و سازمانیافته است و اتکاء به برخی حرکات خام، سطحی، شتابزده و غیرنظاممند، نه تنها رهآورد مثبت و کارآمدی نخواهد داشت، بلکه چه بسا منجر به بروز هرج و مرج، آشفتگی و ابتذال علمی و فرهنگی گردد، مانند آن چیزی که در سالهای اخیر در "طب سنّتی" و عناوینی چون "طبّ اسلامی" شاهد آن بودهایم.
با عنایت به مطالب فوق، توجه به مفهوم پارادایمها ضروری به نظر می رسد؛ از این رو انشاءالله در شماره های آتی به این مهم پرداخته خواهد شد.
نویسنده:
دکتر محمدرضا رشیدی
استاد گروه شیمی دارویی، دانشکده داروسازی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز