متن استاتیک شماره 22 موجود نیست
تاریخچه اجازهنامههای پزشکی در ایران
به سبب اهمیت بالای کار طبیبان، بهعنوان حافظان سلامت جسم و روح آدمی، از دیرباز در اعطای اجازه طبابت به این افراد بسیار دقت میشد. ثبت قوانین جرائم پزشکی و جراحی در لوح حمورابی، قدیمیترین قانون مدون جهان در هزاره دوم پیش از میلاد، بیانگر اهمیت این موضوع است (بادامچی. 1393: 146-148). جالینوس با تألیف کتاب فی محنه افضل الاطبا کوشید با پیریزی آزمونی جامع، به روند کسب اجازهنامههای طبابت، نظمی قابل قبول ببخشد (ابن ندیم. 2/519)؛ اما اولین قوانین رسمی برای کسب اجازهنامه طبابت به دوره امپراتوری ساسانیان (224-651 م) باز میگردد.
شاپور اول (240-270 م)، دومین امپراتور ساسانی، شهر جندیشاپور را در خوزستان امروزی بنا کرد و این شهر خیلی زود به یکی از مهمترین مراکز درمانی و آموزش پزشکی در جهان باستان تبدیل شد؛ بهطوریکه در زمان پادشاهی خسرو انوشیروان (531-579 م)، انجمنهایی با هدف تبادل نظرات و اطلاعات پزشکی و با حضور پزشکانی از سراسر جهان در این شهر برپا میشد (قفطی، 1371: 184-185). این پیشرفتهای پزشکی مسلماً در پرتو قوانینی مدون و منظم حاصل شده بود. بر اساس قوانین امپراتوری ساسانیان، کسی بدون اجازهنامه حق درمان نداشت و اگر کسی بدون مجوز طبابت میکرد، اگر بیمار درمان میشد، حق دریافت دستمزد را نداشت و اگر در روند درمان آسیبی به بیمار میرسید، پزشک با همان آسیب کیفر میشد و بر تنش داغ مینهادند (آذرفرنبغ و آذرباد. 1384: 166). در این دوره، پزشک برای دریافت اجازه طبابت، پس از گذراندن مراحل آموزشی مختلف، برای آزمون نهایی اول، باید سه دیوپرست (غیر زرتشتی) را مداوا میکرد و سپس میتوانست اجازهنامه طبابت را دریافت کند (اوستا. 1385: 735-736؛ کریستن سن. 1395: 300).
فتوحات مسلمانان در شرق و غرب ربع مسکون جهان و تسلط بر مراکز مهم علمی دوره باستان، جهان اسلام را وارث دانشهای تمدنهای باستانی، ازجمله دانش پزشکی کرد. روی کار آمدن عباسیان و ورود خاندانهای پزشکی بختیشوع و ماسویه به بغداد، دارالخلافه جهان اسلام، نقطه عطفی را در تاریخ پزشکی دوره اسلامی رقم زد. خلفا و امرای عباسی با کمک این خاندانها به تقلید از بیمارستان جندیشاپور بیمارستانهایی در بغداد و سایر شهرهای مهم جهان اسلام بنا کردند که نهتنها مرکز درمانی، بلکه مکانی آموزشی برای یادگیری طب عملی بودند. ترجمه متون پزشکی از زبانهای مختلف به زبان سریانی و سپس عربی، نقشی مهم در اعتلای دانش پزشکی در دوره اسلامی داشت. اهمیت آزمون و کسب اجازهنامه طبابت سبب شد که اطبای مسلمان افزون بر ترجمه کتاب محنه جالینوس، به تألیف کتبی در این زمینه همت گمارند؛ ازاینرو یوحنا بن ماسویه (ح ۱۶۳ یا ۱۷۲-۲۴۳ ق)، حنین بن اسحاق (۱۹۴-۲۶۴ هـ)، اسحاق بن علی رهاوی (سده سوم قمری)، و محمد بن زکریای رازی (251-313 ق) با نگارش کتب محنه، کوشیدند مسیر کسب اجازهنامه پزشکی را دقیقتر کنند (ابن ندیم. همان: 519، 526، 542؛ ابن ابی اصیبعه. همان: 1/342؛ رهاوی. 1379). اما صدور اجازهنامههای رسمی پزشکی در دوره اسلامی به سال 319 قمری، یعنی دوره خلافت مقتدر (۲۹۵ - ۲۹۶ ه. ق) باز میگردد. در این سال، به دلیل فوت بیماری بر اثر اشتباهی پزشکی، خلیفه عباسی به ابوبطیحه محتسب دستور میدهد که همه پزشکان باید نزد سنان بن ثابت بن قره حرانی (متوفای ۳۳۱ ق) آزمون دهند و بعد از کسب اجازهنامه از سنان حق طبابت دارند. (ابن ابی اصیبعه. 1965: 273) و بعدازآن، نهاد «حسبه» که در آیین کشورداری اسلامی وظایف اداری و اجتماعی شهرها را به عهده داشت، افزون بر مشاغل دیگر نظارت و بررسی اجازهنامهها، امور بیمارستانها و رسیدگی به دیگر امور درمانی و پزشکی را نیز عهدهدار شد. ابن الاخوه، از محتسبان مشهور مصر، در کتاب خود، معالم القربه فی احکام الحسبه، باب 45 تحت عنوان «الحسبه علی الأطباء و الکحالین و الجرائحیین و المجبرین» به امور شغلی پزشکان، چشمپزشکان، شکستهبندان و جراحان و همچنین، چگونگی آزمون آنها برای کسب اجازهنامه پزشکی پرداخته است (ابن اخوه. 1408: 253-260). گفتنی است که برای کسب اجازهنامههای پزشکی افزون بر اطلاعات نظری و مهارت عملی افراد، ویژگیهای شخصیتی، ظاهری و همچنین اخلاقی آنها نیز باید مورد بررسی قرار میگرفت (ر.ک: رازی. 1384).
در دوره سلجوقیان تا زمان حمله مغول، مدارس نظامیه از مهمترین مراکز آموزش علوم مختلف بودند و به فارغالتحصیلان خود شهادتنامه اعطا میکردند (کسائی. 1363: 183). بعد از حمله مغول در دوره ایلخانان، مراکزی مانند ربع رشیدی عهدهدار آموزش علوم، ازجمله پزشکی شدند و به فارغالتحصیلان خود اجازهنامه طبابت میدادند. برای مثال، در ربع رشیدی دانشجویان بعد از گذراندن دروس نظری و عملی مشخص که حدود پنج سال به طول میانجامید، در صورت تأیید اساتید، اجازهنامه دریافت میکردند (خواجه رشیدالدین. 2536: 145-149). حکومت صفویه نیز که دارای تشکیلات اداری منسجمی بود، به گفته صاحب کتاب تذکره الملوک، اجازه صلاحیت اطبا و منع برخی از اطبا از شغل طبابت را به مقامی به نام حکیمباشی واگذار کرده بود که این مقام در جایگاه مقرب الخاقان قرار داشت و در تعریف این سمت آمده است: «مشارالیه ریشسفید اطبای سرکار خاصه شریف و انیس و جلیس مجالس عام و خاص پادشاهان و معزز و مکرم بودهاند» (میرزا سمیعا. 1368: 20).
بعد از سقوط حکومت صفویه و روی کار آمدن سلسلههای افشاریه (1148-1218 ق) و زندیه (1163-1209)، این سلسلهها به دلیل درگیریهای پیدرپی مؤسسان و جنگهای داخلی و خانگی جانشینانشان و همچنین مدتزمان کوتاه حکومتشان، فرصت و مجال پیریزی تشکیلات اداری جدید را نداشتند و به همین دلیل، تمامی مناصبشان بر اساس تشکیلات اداری حکومت صفویه بود که البته با توجه به وضعیت آشفته و عدم ثبات سیاسی ایران در زمان این دو سلسله، مناصب حکومتی، ازجمله حکیمباشی نمیتوانستند وظایف محوله خود را بهطور کامل انجام دهند و بررسی اجازهنامههای پزشکی در این دوران عملاً انجام نمیشد (ادریسی آریمی و یوسفی. 1396: 1-18).
آقا محمدخان قاجار در سال 1210 ق سلسله قاجاریه را تأسیس کرد و بعد از او جانشینش فتحعلی شاه قاجار (1212- 1250 ق) درگیر دو جنگ بزرگ با روسیه شد که هر دو جنگ به شکست ایران و انعقاد دو قرارداد ننگین گلستان (1228 ق) و ترکمانچای (1244 ق) انجامید. عباس میرزای ولیعهد با مشاهده ضعف و عقبماندگی ایران در مقایسه با روسیه و کشورهای اروپایی، در راستای رشد و توسعه ایران به فکر ایجاد تحولی همهجانبه، ازجمله در پزشکی افتاد.
به درخواست عباس میرزا، سرهارفورد جونز انگلیسی در سال 1226 ق، دو ایرانی را که از خانوادههای سرشناس آذربایجان بودند، بهعنوان اولین محصلان ایرانی برای تحصیل علوم جدید به انگلستان برد. یکی از این دو محصل، حاجیبابا افشار بود که به تحصیل در علم طب و شیمی مأمور شد. این فرد به همراه محصلان کاروران اعزامی دوم، هشت سال بعد، یعنی سال 1234 ق به ایران بازگشت و به قول مجتبی مینوی، این محصلان برای اولین بار «تخم ترقی و تجدد را در زمین نیکان خود پراکندند» (مینوی. 1332: 181) و بهاینترتیب، آغازگر دوره گذار از سنت به مدرنیته در تمام حوزهها ازجمله پزشکی شدند.
امیرکبیر کوشید وضعیت کشور را در تمام زمینهها، ازجمله بهداشت و درمان نظم و سامان بخشد و در مسیر پیشرفته و توسعه قرار دهد. نظارت بر اجازهنامه اطباء که بعد از حکومت صفویه از یاد رفته بود، در سال 1267 ق به دستور امیرکبیر الزامی شد و طبیبان تنها در صورت اخذ تصدیق یا اجازهنامه طبابت از دکتر کازولانی، حکیمباشی نظام، میتوانستند به امور درمانی بپردازند (روستایی. 1382: 143). امیرکبیر همچنین با تأسیس دارالفنون کوشید روند گذار از سنت به مدرنیته را رسمی کند و سرعت بخشد و با یک برنامهریزی هدفمند این روند را بهگونهای سازماندهی کند که ایران را در مسیر پیشرفت قرار دهد. دارالفنون در ششم دیماه 1267 ق تقریباً دو ماه و اندی پس از برکناری امیرکبیر و سیزده روز پیش از قتل او رسماً افتتاح شد و با گروهی از اساتید ایرانی و اروپایی و سی شاگرد رسماً کار خود را شروع کرد (مکی. 1373: 1-4).
علوم پزشکی، جراحی و داروسازی در کنار علوم متنوع نظامی از اولین رشتههایی بودند که در این مدرسه تدریس میشدند. در ابتدا، طب مدرن و طب سنتی (ایرانی) توأمان به محصلان آموزش داده میشد. طب مدرن را دکتر یاکوب ادوارد پولاک اتریشی و طب سنتی را میرزا احمد طبیب کاشانی تدریس میکردند (آدمیت. 1397: 251). بعد از فوت دکتر کازولانی در سال 1268 ق به دستور ناصرالدینشاه اعطای تصدیق یا اجازهنامه طبابت زیر نظر دکتر پولاک و دکتر طولوزان انجام شد (آدمیت. 1354: 336) و به دستور اعتضادالسلطنه قرار شد نام طبیبانی که موفق به گرفتن اجازهنامه پزشکی میشدند برای اطلاع عموم در روزنامه بهطور رسمی اعلام شود (روستایی. 1382: 1/143). در بخشی از این اعلان آمده است: «... اعتضادالسلطنه به عموم شاگردهای طب غدغن اکید نموده است که تا آنها را حکیم طولوزان در علم فرنگی و میرزا احمد حکیمباشی کاشانی در علم ایرانی امتحان نمایند، به معالجه مردم اقدام نکنند و بعدازآن هر یک استعداد معالجه کردن داشته باشند، مشارالیها تصدیقی به آنها بدهند، آنوقت به معالجه مردم اقدام کنند و سایرین تا تصدیق نگرفته باشند، مأذون به عیادت مردم نخواهند بود و بعد از امتحان اشخاصی که تصدیق در دست دارند اسامی آنها در روزنامههای آینده نوشته خواهد شد» (همان. 1/144) بعدازآن، مجالس آزمون در وزارت علوم با حضور طبیبان و حکیمان مطرح برگزار میشد و نام پذیرفتهشدگان را در روزنامه دانش ارگان مدرسه دارالفنون منتشر میکردند (همان. 1/144-145).
فرمان مشروطه در سال 1324 ق به دستور مظفرالدین شاه (1313-1323 ق) صادر شد و دومین مجلس شورای ملی در سال 1329 ق قانون طبابت را که مشتمل بر سیزده ماده بود، به تصویب رساند (براون. 1376: 126-127). بنابر محتویات این قانون، دفتری برای رسیدگی به آزمون و اجازه طبابت و آمار طبیبان تأسیس گردید و تمام اطبایی که داری ده سال سابقه طبابت و درمان بودند، میتوانستند بدون گذراندن امتحان یا دورهای، اجازهنامه رسمی طبابت بگیرند؛ اما اطبایی که سابقه آنها کمتر از ده سال بود، تنها در صورت داشتن گواهی و مدرک طب جدید از داخل یا از خارج از کشور میتوانستند برای گرفتن اجازهنامه اقدام کنند (روستایی. همان: 1/145).
در سال 1332 ق مصادف با شروع جنگ بینالملل اول، این قانون به مرحله اجرا در آمد و اشتغال به کلیه فنون طبی مستلزم داشتن اجازهنامه رسمی از وزارت معارف شد؛ اما معضل مهم کمبود پزشک باعث شد که بهرغم این قانون، اجازهنامههای طبیبان طب سنتی در سه نوبت دیگر (سالهای 1345، 1347 و 1350 ق) تمدید شود (فرقانی. 1395: 56). تا اینکه با روی کار آمدن سلسله پهلوی، با تأسیس دانشگاه تهران و ورود پزشکان خارجی، روند گذار از طب سنتی به طب مدرن با سیاستگذاریهای اجباری از بالا به پایین و با سرعتی برقآسا پیموده شد و تنها به کسانی که مدارک پزشکی مدرن داشتند اجازه درمان داده شد و طب سنتی با همه سابقه و گنجینههای ارزشمندش ممنوع شد و اجازهنامههای مربوط به آن، تنها ارزش تاریخی پیدا کردند.
منابع
- آدمیت، فریدون (1397). امیرکبیر و ایران. تهران: خوارزمی.
- آذر فرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید (1384). کتاب سوم دینکرد دفتر دوم. ترجمه فریدون فضیلت تهران: مهرآیین.
- ابن ابی اصیبعه، احمد بن قاسم (1965). عیون الانباء فی طبقات الأطباء. محقق دکتر نزار. بیروت: دارمکتبه الحیاه.
- ابن خوه، محمد بن محمد (1408). معالم القربه فی احکام الحسبه. قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
- ابن ندیم، محمد بن اسحاق (1381). الفهرست ج 2. ترجمه رضا تجدد. تهران: اساطیر.
- ادریسی آریمی، مهری؛ یوسفی، فاطمه (1385). تاریخنامه خوارزمی سال پنجم. شماره ۱۶.
- اوستا (1385). به کوشش دوستخواه، جلیل. تهران: انتشارات مروارید.
- براون، ادوارد (1376). انقلاب مشروطیت ایران. ترجمه مهری قزوینی. تهران: کویر.
- برجسته، سحر (1393). سلامت، بهداشت و زیبایی در عصر قاجار. مترجم کثیری، مسعود. تهران: امیرکبیر.
- خواجه رشیدالدین، فضلالله (2536). وقفنامه ربع رشیدی. به کوشش مجتبی مینوی و ایرج افشار. تهران: انجمن آثار ملی.
- رازی، محمد بن زکریا (1384). محنه الطبیب و تعیینه (در آزمایش و تعیین پزشک). تصحیح زکی اسکندر. ترجمه جمشیدنژاد اول. تهران: انتشارات حقوقی.
- رهاوى، اسحق بن على (1387). ادب الطبیب. تحقیق و تصحیح کمال سامرائى و داود سلمان. تهران: دانشگاه علوم پزشکى ایران.
- روستایی، محسن (1382). تاریخ طب و طبابت در ایران (از عهد قاجار تا پایان عصر رضاشاه) به روایت اسناد ج 1. تهران: سازمان اسناد کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران.
- غلامی جلیسه، مجید (1394). سه اجازهنامه طبی. نشریه نقد کتاب میراث. شماره 6 و 7.
- کریستنسن، آرتور (1395). ایران در زمان ساسانیان. ترجمه یاسمی، رشید. تهران: صدای معاصر.
- کسائی، نورالله (1363). مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن. تهران: امیرکبیر.
- مکی، حسین (1373). زندگانی میرزا تقیخان امیرکبیر. تهران: ایران.
- میرزا سمیعا (1368). تذکره الملوک. به کوشش سیدمحمد دیر سیاقی. تهران: امیرکبیر.
- مینوی، مجتبی (1332). اولین کاروان معرفت. نشریه یغما، شماره 62.
جملات مهم (دو سه جمله)
- اولین قوانین رسمی برای کسب اجازهنامه طبابت، به دوره امپراتوری ساسانیان (224-651 م) باز میگردد.
- با روی کار آمدن سلسله پهلوی، با تأسیس دانشگاه تهران و ورود پزشکان خارجی، روند گذار از طب سنتی به طب مدرن با سیاستگذاریهای اجباری از بالا به پایین و با سرعتی برقآسا پیموده شد و تنها به کسانی که مدارک پزشکی مدرن داشتند اجازه درمان داده شد، و طب سنتی با همه سابقه و گنجینههای ارزشمندش ممنوع شد و اجازهنامههای مربوط به آن، تنها ارزش تاریخی پیدا کردند.
نویسنده
مریم محسنی سیفآبادی
گروه تاریخ علوم پزشکی، دانشکده طب ایرانی، دانشگاه علوم پزشکی تهران.
mohsenim@razi.tums.ac.ir