متن استاتیک شماره 22 موجود نیست
خویشتنداری نقش مهمی در سلامت اجتماعی و سلامت معنوی ایفا میکند. مفهوم نزدیک به خویشتنداری در قرآن کریم «تقوا» است. تقوا را میتوان نوعی خاص از خویشتنداری دانست که طی آن انسان مؤمن با نیتی الهی، برای رسیدن به اهداف متعالی، از اهداف کوتاهمدت نفسانی چشم میپوشد. این پژوهش به دنبال معرفی سازوکارهای ارتقای خویشتنداری از منظر قرآن کریم است و در این راستا، خودآگاهی را بهعنوان نخستین سازوکار قرآنی خویشتنداری مورد بررسی قرار داده است.
خودآگاهی
خودآگاهی یا خودشناسی، کلید اساسی بسیاری از کنشها (فرهنگی، 1384: 131) و یکی از مؤلفههای مهم خویشتنداری است (رستمی و همکاران، 1394: 33) و تقویت آن، زمینه تقویت خویشتنداری را فراهم میآورد. نخستین مفهومی که در فرایند خویشتنداری باید مورد شناخت قرار گیرد، شناخت خود به معنی شناخت استعدادها و نیروهایی است که در مسیر نیل به کمال حقیقی به کار میرود (مصباح یزدی، 1387: 21). به گواهی محققان، خودآگاهی یکی از منابع مهم برای خویشتنداری مؤثر به شمار میآید (رفیعی هنر، 1395: 86). افراد برای خویشتنداری مناسب باید نقاط قوت و ضعف خود را بدانند و از ویژگیهای قابل تغییر و غیر قابل تغییر خود، آگاه باشند. قرآن برای یاری انسان در مسیر خویشتنداری، نقاط قوت و ضعف انسان را به او یادآوری میکند. افزون بر این، کمک میکند تا انسان نظارت دقیقتری بر باورها، ارزشها و اعمال خود داشته باشد که این مسئله نیز با افزایش خودآگاهی، خویشتنداری افراد را ارتقا میبخشد.
آگاهی به نقاط قوت خود
خداوند در قرآن صفات مثبتی را برای انسان برشمرده تا با آگاهی دادن به نقاط قوتش او را در مسیر کمال کمک کند. ارزیابی انسان از خود میتواند در عملکرد او اثرگذار باشد. این مسئله در نظریات جرمشناسی نیز مورد توجه قرار گرفته است و نظریات برچسبزنی اشاره به همین نکته دارند. در ادامه به برخی از این ویژگیها اشاره میشود:
- خداوند انسان را در نیکوترین قوام آفریده است: ﴿لقدْ خلقْنا الْإنْسان فی أحْسن تقْویم﴾ (تین، 4) علامه طباطبایی در توضیح «تقویم» مینویسد: تقویم یعنی انسان دارای «قوام» باشد و مراد از قوام، همه چیزهایی است که ثبات انسان و بقایش بدان نیازمند است. مراد از «الانسان» جنس انسان است؛ بنابراین جنس انسان ازنظر خلقتش نهتنها دارای قوام است، بلکه بهترین قوام را داراست. توجه به این آیه و آیه بعد که میفرماید: ﴿ثمّ رددْناه أسْفل سافلین إلّا الّذین ...﴾؛ سپس او را به پایینترین مرتبه فروتران بازگرداندیم (تین،5). این معنا را به ذهن متبادر میسازد که انسان طوری آفریده شده است که قابلیت دارد به درجات عالی عروج کند و به زندگی جاودان در جوار پروردگارش نائل شود؛ زیرا در او توانایی کسب علم نافع و ابزار و وسایل انجام عمل صالح به ودیعه گذاشته شده است (طباطبایی، 1417 ق: 20/319).
- انسان دارای روحی خدایی است و همین نکته چنان قدر و منزلتی به او بخشیده که مسجود ملائک شده است: ﴿فإذا سوّیْته و نفخْت فیه منْ روحی فقعوا له ساجدین﴾؛ هنگامىکه کار آن را به پایان رساندم و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگى براى او سجده کنید! (حجر، 29؛ ص، 72) خداوند انسان را به زیبایی تصویرگری کرده است؛ ﴿و صوّرکمْ فأحْسن صورکمْ﴾ (تغابن، 3). تفسیر نمونه در توضیح این آیه مینویسد: «به انسان، ظاهرى آراسته و باطنى پیراسته، عقلى فروزان و خردى نیرومند داد و ازآنچه در کل جهان هستى است، نمونههایى در وجود او آفرید، آنچنانکه عالم کبیر در این جرم صغیر خلاصه شده است» (مکارم شیرازی و همکاران، 1374: 24/186). انسان بهترین خلقت را در میان مخلوقات داراست؛ بهگونهای که خداوند پس از خلقت او خود را ستود: ﴿ثمّ خلقْنا النّطْفة علقةً فخلقْنا الْعلقة مضْغةً فخلقْنا الْمضْغة عظاماً فکسوْنا الْعظام لحْماً ثمّ أنْشأْناه خلْقاً آخر فتبارک اللّه أحْسن الْخالقین﴾؛ سپس نطفه را بهصورت علقه [خون بسته] و علقه را بهصورت مضغه [چیزى شبیه گوشت جویده شده] و مضغه را بهصورت استخوانهایی درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینش تازهاى دادیم؛ پس بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است! (مؤمنون، 14).
- از ویژگیهای دیگر انسان که در قرآن بیان شده است، نفس معتدل و موزون اوست: ﴿و نفْسٍ و ما سوّاها فألْهمها فجورها و تقْواها﴾؛ قسم به جان آدمى و آنکس که آن را (آفریده و) منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است (شمس، 7-8؛ آیات مشابه: انفطار، 7؛ حجر، 29؛ ص، 72؛ قیامت، 38؛ اعلی، 2). این آیات اشاره دارند که قوای روحی و جسمی انسان متناسب و موزون آفریده شده است. این تناسب در مورد قوای روحی میتواند از حواس ظاهری تا نیروی ادراک، حافظه، تخیل، ابتکار، عشق، اراده و تصمیم و... را که در علمالنفس مطرح شده، شامل شود (مکارم شیرازی و همکاران، 1374: 27/44).
- ازجمله ویژگیهای انسان که قرآن کریم بر آن تأکید کرده، اختیار انسان در انتخاب مسیر است. چهبسا افرادی تصور کنند که به دلیل قرار گرفتن در شرایط فردی یا اجتماعی خاص ناچار به طی مسیر غلط هستند و امکان انتخاب درست برایشان نیست. خداوند میفرماید: ﴿إنّا خلقْنا الْإنْسان منْ نطْفةٍ أمْشاجٍ نبْتلیه فجعلْناه سمیعاً بصیراً إنّا هدیْناه السّبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً﴾؛ ما انسان را از نطفه مختلطى آفریدیم و او را مى آزماییم (بدینجهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم! ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس! (انسان، 2-3). این آیه توجه میدهد که خداوند انسان را به ابزار درک مجهز کرده و راه درست را به او نشان داده است و او میتواند با انتخاب مسیر صحیح شکر این نعمت را بهجا آورد و یا با انتخاب مسیر غلط کفران نعمت کند.
- خداوند به انسان قدرت علمآموزی عطا فرموده و آنچه را که نمیدانست تعلیم داده است: ﴿علّم الْإنْسان ما لمْ یعْلمْ﴾ (علق، 5).
- انسان از قدرت تعقل و اندیشهورزی برخوردار است: ﴿قدْ بیّنّا لکم الْآیات لعلّکمْ تعْقلون﴾؛ ما آیات (خود) را براى شما بیان کردیم، شاید اندیشه کنید (حدید، 17).
- قرآن انسان را دارای وجدان اخلاقی میداند و به آن قسم یادکرده است: ﴿و لا أقْسم بالنّفْس اللّوّامة﴾ (قیامت، 2) توجه و استفاده از این وجدان اخلاقی که آدمی را در کارهای زشت توبیخ و سرزنش میکند، میتواند در مسیر خویشتنداری به انسان کمک کند.
آگاهی به نقاط ضعف خود
قرآن کریم در آیاتی به برخی نقاط ضعف انسان توجه داده است که میتواند در مسیر خویشتنداری نقش منفی ایفا کند. شناخت این ویژگیها باعث میشود انسان با دیدی واقعبینانه و در نظر گرفتن این ویژگیها برای خویشتنداری برنامهریزی کند.
- قرآن با بیانی کلی انسان را موجودی ضعیف با تواناییهایی محدود معرفی کرده است: ﴿خلق الْإنْسان ضعیفاً﴾ (نساء، 28).
- انسان فقیر است و خداوند منشأ برآورده شدن نیازهایش است و بر این اساس انسان با تکیه و توکل بر او میتواند امور خود را پیش ببرد. خدای متعالی در سوره فاطر میفرماید: ﴿یا أیّها النّاس أنْتم الْفقراء إلى اللّه و اللّه هو الْغنیّ الْحمید﴾ (فاطر، 15)1. انسان حتی برای نجات از نفس اماره خویشتن نیز باید به خداوند پناهنده شود و اگر لطف و عنایت او نباشد، حتی حریف نفس خویشتن نیز نخواهد بود؛ همانطور که قرآن کریم از زبان حضرت یوسف(علیه السلام) میفرماید: ﴿و ما أبرّئ نفْسی إنّ النّفْس لأمّارةٌ بالسّوء إلاّ ما رحم﴾؛ و من نفس خود را تبرئه نمىکنم، زیرا که نفس (انسانى) پیوسته فرماندهنده به زشتى است، مگر آنکه پروردگارم رحم کند (یوسف، 53). در سوره ناس نیز پیامبر اکرمﷺ اعلام میکند که از شر وسوسه انس و جن به خداوند پناهنده میشوم. این بیان گویای ضعف و آسیبپذیری انسان در مقابل وسوسههاست و نشانگر این نکته است که تنها خداوند میتواند انسان را از شر آن حفظ کند؛ زیرا اگر قرار بود کسی بدون محافظت خداوند از این شر در امان باشد، پیامبر خداﷺ بود که اشرف مخلوقات است و زمانی که آن حضرت در مقابل این وسوسه به خداوند پناهنده میشود، تکلیف انسانهای دیگر روشن است؛ همانطور که در اشعار فارسی آمده است:
جایی که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد
- از دیگر ویژگیهای انسان که قرآن کریم به آن اشاره فرموده، وجود نفس اماره در اوست. نیرویی درونی که انسان را به بدیها فرامیخواند: ﴿و ما أبرّئ نفْسی إنّ النّفْس لأمّارةٌ بالسّوء﴾؛ من هرگز خودم را تبرئه نمىکنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر مىکند (یوسف، 53؛ آیه مشابه: ق، 16). توجه به وجود چنین نیرویی در انسان، به او این هشیاری را میدهد که در برابر دعوتهای نفسانی دقت بیشتری داشته باشد تا از نفس اماره و خواهشهای آن پیروی نکند.
- انسان کمصبر و عجول است: ﴿کان الْإنْسان عجولاً﴾ (اسراء، 11) و در تعبیری مشابه میفرماید: ﴿خلق الْإنْسان منْ عجلٍ﴾ (انبیا، 37). تعبیری که با نوعی مبالغه همراه است؛ یعنی انسان چنان عجول است که گویى از «عجله» آفریده شده و تاروپود وجودش از آن تشکیل شده است (مکارم شیرازی، 1374: 13/407).
- در سوره معارج یکی از این ویژگیها بیان شده است: ﴿إنّ الْإنْسان خلق هلوعاً إذا مسّه الشّرّ جزوعاً و إذا مسّه الْخیْر منوعاً إلاّ الْمصلّین﴾؛ بهیقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده است. هنگامیکه بدى به او رسد بیتابى مىکند و هنگامیکه خوبى به او رسد مانع دیگران مىشود (و بخل مىورزد)، مگر نمازگزاران (معارج، 19-22). مفسران و لغویون معانی متفاوتی برای «هلوع» ذکر کردهاند. برخی این واژه را به معنی حرص شدید گرفتهاند. علامه طباطبایی دراینباره مینویسد: «هلوع» صفتی است که از «هلع» مشتق شده و به معنی شدت حرص است. برخی دو آیه بعد را تفسیری بر این واژه دانستهاند؛ یعنی هلوع کسی است که در هنگام شر بیتابی و جزع میکند و در هنگام دریافت خیر بخل میورزد و از دیگران منع میکند؛ و این تفسیری درست و متناسب با سیاق است. انسان نسبت به چیزی که برای خودش خیر و منفعت تصور میکند، حریص است و لازمه این صفت، این است که هنگامیکه شری به او میرسد، دچار اضطراب و تزلزل شود و در زمان اصابت خیر حاضر به از دست دادن آن نباشد و خودش را بر دیگران ترجیح دهد؛ مگر اینکه ترک این خیر را سودمندتر بیابد. بر این اساس جزع و بیتابی در هنگام شر و نیز بخل و منع دیگران در هنگام دریافت خیر از لوازم هلع و شدت حرص به شمار میآید. این صفت بهخودیخود از رذایل و صفات مذموم نیست؛ چراکه این وصف وسیلهای است که انسان را به سمت رسیدن به سعادت و کمال وجودی خود میکشاند و هنگامی رذیله به شمار میرود که انسان در تدبیرش دچار خطا شود و آن را در امور شایسته و ناشایست و حق و باطل به کار بگیرد؛ مانند دیگر صفات نفسانی که تا زمانی که حد اعتدال رعایت شود، ممدوح و زمانی که به افراطوتفریط کشیده شود، مذموم است (طباطبایی، 1417: 20/13-14). این ویژگی از یکسو میتواند انسان را به سعادت نزدیکتر کند؛ زیرا درصورتیکه انسان خیر واقعی را تشخیص دهد و این ویژگی را در مسیر درست مدیریت کند، او را به خیرات و کمال خواهد رساند و از سوی دیگر، درصورتیکه مصداق خیر درست تشخیص داده نشود، انسان را منحرف و ازنظر فردی و اجتماعی دچار آسیب خواهد کرد. البته با توجه به اینکه معمولاً انسانها این ویژگی را در مسیر دنیاگرایی به کار میگیرند، در بیشتر افراد این مسئله تبدیل به یک نقطهضعف جدی شده است و ازاینجهت در آیات قرآن، در زمرۀ ویژگیهای منفی انسان از آن یاد شده است. آیه 49 سوره فصلت نیز اشاره به همین مطلب دارد: ﴿لا یسْأم الْإنْسان منْ دعاء الْخیْر﴾؛ هرگز انسان از طلب خیر (اموال و رفاه دنیا) خسته و سیر نمىشود. با توجه به سیاق آیات، این آیه درباره مشرکان نازل شده و مراد از این ویژگی، یک ویژگی منفی (ر.ک. طباطبایی، 1417 ق: 17/402؛ مکارم شیرازی، 1374: 20/319؛ طبرسی، 1372: 9/28؛ سید بن قطب، 1412 ق: 5/3129) و بیانگر حرص پایانناپذیر انسان است. او هرچه بیشتر پیدا مىکند، باز بیشتر مىخواهد و هرچه به او بدهند باز سیر نمىشود. آیه شانزدهم سوره تغابن و آیه نهم سوره حشر نیز ازجملۀ دیگر آیاتی هستند که به نحوی به ویژگی فوق اشاره کردهاند: ﴿منْ یوق شحّ نفْسه فأولئک هم الْمفْلحون﴾؛ و کسانى که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند رستگاراناند. مفسران «شح نفس» را به معنی بخل توأم با حرص دانستهاند (مکارم شیرازی، 1374: 24/210؛ فضلالله، 1419 ق: 22/273). این آیات حکایت دارد که شح نفس در انسان بهصورت غریزی وجود دارد و کسانی به فلاح و رستگاری نائل میشوند که حرص و بخل نفس را کنترل کنند. در سوره اسراء هم به ویژگی بخیل بودن انسان توجه شده است: ﴿کان الْإنْسان قتوراً﴾ (اسراء، 100). این نکته از دو جهت شناخت انسان را نسبت به خود ارتقا میدهد: یکم اینکه، انسان چنین وصف طبیعیای دارد و دوم اینکه، میتواند آن را کنترل و مدیریت کند.
- انسان بسیار ناامید شونده است: ﴿و إنْ مسّه الشّرّ فیؤسٌ قنوطٌ﴾؛ و هرگاه شر و بدى به او رسد، بسیار مأیوس و نومید مىگردد! (فصلت، 49). طبق این آیه، زمانی که شر و بدى و تنگدستى و فقر دامن انسان را بگیرد، بهکلی مأیوس و نومید مىشود (ر.ک: مکارم شیرازی، 1374: 20/319). در سوره هود نیز این ویژگی انسان مورد توجه قرار گرفته است: ﴿إنّه لیؤسٌ کفورٌ﴾؛ بسیار نومیدشونده و بسیار کفرانکننده است (هود، 9).
- انسان بسیار ستمگر و نادان است: ﴿إنّه کان ظلوماً جهولاً﴾ (الاحزاب، 72) و در آیه دیگر میفرماید: ﴿إنّ الْإنْسان لظلومٌ کفّار﴾؛ انسان بسیار ستمپیشه و کفرانکننده نعمت است (ابراهیم، 34).
- برخی انسانها دارای آرزوهای طولانی هستند و همین امر باعث سقوط آنان میشود: ﴿یوْم یقول الْمنافقون و الْمنافقات للّذین آمنوا... ینادونهمْ أ لمْ نکنْ معکمْ قالوا بلى و لکنّکمْ... غرّتْکم الْأمانیّ حتّى جاء أمْر اللّه و غرّکمْ باللّه الْغرور﴾؛ روزى که مردان و زنان منافق به کسانى که ایمان آوردهاند، مىگویند:... مؤمنان را ندا مىدهند: آیا ما [در دنیا] با شما نبودیم؟ مىگویند: چرا، ولى شما خود را در بلا و هلاکت افکندید و به انتظار نشستید و در تردید بودید و آرزوها [ى دور و دراز و بیپایه] شما را فریفت تا فرمان خدا فرا رسید و دنیای فریبکار شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد! (حدید، 13-14).
- انسان کمظرفیت است و در زمان نعمت احساس بینیازی از خداوند و درنتیجه طغیان میکند: ﴿کلاّ إنّ الْإنْسان لیطْغى أنْ رآه اسْتغْنى﴾؛ چنین نیست (که آنها این نعمتها را شکر کنند بلکه) بهیقین انسان طغیان مىکند برای اینکه خود را بىنیاز میپندارد (علق، 6-7). شبیه این مضمون در آیه 51 سوره فصلت نیز بیان شده است: ﴿و إذا أنْعمْنا على الْإنْسان أعْرض و نأى بجانبه﴾؛ و هنگامیکه به انسان نعمت عطا مىکنیم [از طاعت و عبادت] روى برمیگرداند و [با کبر و نخوت] از ما دور مىشود.
- انسان بسیار مجادلهگر است: ﴿کان الْإنْسان أکْثر شیْءٍ جدلاً﴾ (کهف، 54).
انسان با داشتن برآورد درست از خود و ویژگیهای مثبت و منفیاش، میتواند در تنظیم و مهار آگاهانه تمایلات، کنشها، افکار و هیجاناتش عملکرد بهتری داشته باشد. قرآن کریم در این راستا با تذکر نقاط قوت و ضعف انسان، خویشتنداری مخاطبان خود را تقویت میکند.
1. جمله «انتم الفقرا» مفید معنای حصر است؛ زیرا اصل در خبر، نکره بودن است و وقتی معرفه باشد، حاوی نکته بلاغی است که برحسب کاربرد، نکته بلاغی آن معلوم میشود و اینجا حصر را میرساند (طباطبایی، 1417 ق: 17/33؛ ابن عاشور، بیتا: 22/141؛ صادقی تهرانی، 1365: 2/93) و معنی چنین میشود که به دلیل شدت فقری که انسان دارد، گویا فقط او فقیر است (طباطبایی، 1417 ق: 17/33؛ آلوسی، 1415 ق: 11/356؛ ابن عاشور، بیتا: 11/356؛ بیضاوی، 1418 ق: 4/256). در جمله «الله هو الغنی» نیز، «هو» ضمیر فصل به شمار میرود (صافی، 1418 ق: 22/263) و ضمیر فصل مفید معنای حصر است (حسن، بیتا: 1/220)؛ یعنی فقط او غنی است. لازمه این حصر، حصر دیگری است و آن اینکه انسان فقط فقر است و چیزی جز فقر نیست و خداوند فقط غنی است و چیزی جز غنا نیست (طباطبایی، 1417 ق: 17/33) «ال» در «الفقراء» و «الغنی»، جنس یا استغراق است و مبالغه در فقر و غنا را میرساند (آلوسی، 1415 ق: 11/356؛ ابن عاشور، بیتا: 11/356؛ بیضاوی، 1418 ق: 4/256). بر این اساس، آیه مذکور دلالت دارد که انسانها فقر محض و خداوند غنی محض است (مکارم، 1374: 18/220).
منابع:
قرآن کریم
ابن عاشور، محمد بن طاهر (بیتا)، التحریر و التنویر، بیروت: مؤسسه التاریخ.
آلوسی، محمود (1415 ق)، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: على عبدالبارى عطیة، بیروت: دارالکتب العلمیه.
بیضاوى، عبدالله بن عمر (1418 ق)، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق: محمد عبدالرحمن المرعشلى، بیروت: دار احیاء التراث العربى.
حسن، عباس (1367). النحو الوافی مع ربطه بالأسالیب الرفیعة و الحیاة اللغویة المتجددة؛ تهران: ناصرخسرو، چاپ دوم.
رستمی، مهدی؛ قزلسفلو، مهدی؛ محمدلو، هادی؛ قربانیان، الهام (1394)، «پیشبینی سلامت روانی بر مبنای شفقت خود، هویت و خودشناسی دانشجویان»، فصلنامه مشاوره و رواندرمانی، ص 30-44.
رفیعی هنر، حمید (1395)، روانشناسی مهار خویشتن با نگرش اسلامی، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی&.
سید بن قطب، ابن ابراهیم شاذلی (1412 ق)؛ فى ظلال القرآن، بیروت-قاهره: دارالشروق، چاپ هفدهم.
صادقی تهرانی، محمد (1365)، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم: انتشارات فرهنگ اسلامى.
صافى، محمود بن عبدالرحیم (1418 ق)، الجدول فى اعراب القرآن، بیروت: دار الرشید مؤسسة الإیمان، چاپ چهارم.
طباطبایی، سیدمحمدحسین (1417 ق)، المیزان فى تفسیر القرآن، چاپ پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم.
طبرسی، فضل بن حسن (1372)، مجمعالبیان فى تفسیر القرآن، چاپ سوم، تهران: ناصرخسرو.
فرهنگی، علیاکبر (1384)، ارتباطات انسانی، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
فضلالله، سیدمحمدحسین (1419 ق)، تفسیر من وحى القرآن، بیروت: دار الملاک للطباعة و النشر، چاپ دوم.
مصباح یزدی، محمدتقی (1387)، خودشناسی برای خودسازی. تدوین و نگارش: کریم سبحانی. قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی&.
مکارم شیرازی، ناصر و همکاران (1374)، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الإسلامیة.
نویسنده:
دکتر محمود شکوهی تبار
دانشکده سلامت و دین، دانشگاه علوم پزشکی قم