بیمار به‌عنوان یک شخص (2)

در شماره پیشین، بحث شخصانیت بیمار آغاز و به مفهوم پدیدارشناسی عینیت تجسم‌یافته اشاره شد. در این شماره به مفهوم مورد نظر اریک کاسل (Eric Cassell) از شخص می پردازیم. کاسل معتقد است که برخلاف دیگر علوم، در علم پزشکی، برای درک بهتر اشخاص نمی‌توان آن‌ها را به اجزای سازنده شان فروکاهش داد. او معتقد است: «گمشده پزشکی قرن بیستم، عدم توجه کافی به جایگاه شخص بیمار است». دلیل این فقدان، تمرکز پزشکی معاصر بر بیماری است نه شخص بیمار. نتیجه این رویکرد، نگرش یکسان به افراد مختلف دچار بیماری به‌ظاهر یکسان است که تجربه‌های متفاوت آنان از بیماری لحاظ نمی‌شود. او ادعا می‌کند: «کار قرن بیست و یکم، کشف شخص/ یافتن منابع بیماری و رنج فرد و سپس ایجاد روشهایی برای رفع آن‌ها و در همان حال، تأکید بر توانایی شخص است؛ همانگونه که در قرن نوزدهم و بیستم توانایی بدن مطرح شد». به همین منظور، او تصویر متفاوتی ازآنچه ماهیت شخص را تشکیل می‌دهد، پیشنهاد می‌کند که بهویژه، به درک بیمار مربوط است.
کاسل، جوهر مرسوم (Traditional substance) یا دوگانه گرایی تعاملی (Interactionist dualism) و همچنین یگانه‌انگاری فروکاهشی (Reductive monism) را رد میکند. او معتقد است که پرسش چگونگی تأثیر ذهن بر بدن، اشتباه است؛ چراکه پیشفرض آن، وجود چیزی به نام ذهن است که جدا از بدن در نظر گرفته می شود؛ بدن نسبت به ذهن منفعل بوده و ماهیت ضروری، ذهن است که میتواند باعث تغییر شود. وجود واحد بودن شخص و تصنعی بودن تمایز میان ذهن، بدن و محیط مفروضات کاسل هستند. ازنظر او، برقراری اتصال این تمایزهای مصنوعی از طریق «معنا» حاصل می‌شود: «معنا واسطه‌ای است که از طریق آن، جریان دوسویه اندیشه به بدن و بدن به اندیشه شکل می‌گیرد».
به‌طور خاص، معنا از طریق عواطف و احساسات واسطه‌گری می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، معانی مختلف حاصل تجربه‌ها و احساسات افراد هستند. نکته مهم این است که «عواطف یا معانی (که عواطف بخشی از آن‌ها هستند) باعث پدیده‌های جسمی نمی‌شوند؛ بلکه پاسخ‌های فیزیولوژیک بخشی از عواطف و معناست». معانی و ارزشهای وابسته به آن‌ها، برای درک بیماری یک بیمار و رنجهای مرتبط با آن اهمیت دارد.
شخص چیست؟ کاسل پاسخ به این پرسش را در دو چهارچوب جداگانه، یکی مربوط به ویژگی و دیگری چگونگی سنجش شخص در نظر می‌گیرد. گرچه او بیش از ده ویژگی مرتبط با مفهوم شخص را در توصیف اولیه مورد بحث قرار می‌دهد، اما می‌توان آن‌ها را در دو دسته گروهبندی کرد: یکم، ویژگی‌های فرد به‌عنوان شخص و دوم، ویژگی‌های او در یک بافتار اجتماعی.
ویژگی‌های دسته یکم شامل بدن، شخصیت یا سرشت فرد، رفتارهای معیّن، فعالیت‌ها، زندگی خصوصی و اجتماعی، گذشته، آینده و بعد متعالی اوست. هر یک از این ویژگیها تأثیری مهم در نحوه پاسخگویی فرد به بیماری، به‌ویژه تجربه رنج ناشی از بیماری، یا امکان نابودی ناشی از بیماری دارد؛ برای نمونه افراد بر اساس ویژگی‌های شخصیتی یا سرشتی خود در واکنش به بیماری بسیار متفاوت هستند. گذشته شخص نیز در تجربه بیماری بسیار اهمیت دارد: «تجربیات زندگی، بیماری‌های قبلی، تجربیات قبلی در مواجهه با پزشکان، بیمارستان‌ها، داروها، ناهنجاری‌ها و ناتوانی‌ها، لذت‌ها و موفقیت‌ها، بدبختی‌ها و ناکامی‌ها پس‌زمینه بیماری را تشکیل می‌دهند». سرانجام، بیماری نه‌تنها ممکن است جنبه اجتماعی زندگی، بلکه زندگی خصوصی و نیز خلاقیت و توانایی شخص در زندگی سازنده را از بین ببرد.
دسته دوم شامل زمینه و روابط فردی و بافتار فرهنگی اوست که روابط با خود، خانواده و نهادهای اجتماعی و سیاسی را در برمی‌گیرد. این ویژگی‌ها نیز تأثیری فوق‌العاده‌ در تجربه بیماری دارند. به گفته کاسل: «میزان و ماهیت روابط فرد بیمار به‌شدت بر میزان رنج ناشی از بیماری تأثیر می‌گذارد»؛ برای نمونه اگر بیمار احساس کند که انتظارات از خود یا خانواده را برآورده نمی‌کند، ممکن است تجربه بدتری از بیماری پیدا کند. دراین‌بین، هنجارهای فرهنگی نقشی اساسی در نحوه رفتار جامعه با بیماران دارد. «برخی از هنجارهای فرهنگی و قوانین اجتماعی در این مسئله نقش دارند؛ مانند اینکه بیمار بتواند در جمع دیگران باشد یا منزوی شود؛ به‌عنوان عنصری پلید، طرد شود یا مقبول باشد؛ مورد ترحم یا سرزنش قرار گیرد».
با این توصیف کلی از ماهیت شخص در بستر پسزمینه او، کاسل به پرسش «این شخص کیست؟»-به‌ویژه در بالین- می‌پردازد. ازنظر او، پرسش این است که مرزبندی پزشکی بالینی از علم پزشکی را چه چیزی مشخص می‌کند. مواجهه پزشکی بالینی باید با بیمار خاص به‌عنوان شخص، قبل از مواجهه پزشک باشد. بدین منظور، پزشک باید وارد دنیای بیمار یا بافتار او، به‌ویژه ساختار معنایی یا ارزشی که در جهان بیمار وجود دارد، شود.
ازنظر کاسل، دسترسی به دنیای بیمار از طریق اجازه به او برای روایت سرگذشت بیماری‌اش برای پزشک امکان‌پذیر می‌شود. بیمار بهعنوان «شخص»، مهمانی ناخوانده در روابط پزشک و بیمار نیست، بلکه اساس آن است. پزشک همچنین باید مانند یک فرد قابلاعتماد با بیمار رفتار کند. یکی دیگر از منابع مهم برای دستیابی به سرگذشت بیمار، «دانش پزشک از مردم شامل زبان، رفتارها، عواطف و ارزش‌های آن‌هاست که مبنای کسب اطلاعات در مورد هر شخص را فراهم می‌کند».
سرانجام، کاسل به پرسش چگونگی سنجش یک شخص می‌پردازد. یک شخص و به‌ویژه بیمار را نمی‌توان به‌سادگی در چهارچوب داده‌های کمّی، مانند حقایق آزمایشگاهی سنجید. کاسل معتقد است: «واقعیتهای عینی به‌عنوان مبنای علم پزشکی که البته لازم هستند، به‌خودی‌خود برای انجام‌وظیفه پزشک کافی نیستند». بلکه سنجش درست یک شخص یا بیمار باید با لحاظ کردن ارزشهای اخلاقی و زیبایی‌شناسی هر شخص نیز همراه باشد. این ارزشها و زیباییشناسی، نه فقط به‌طور ساده‌انگارانه یک قسمت انتزاعی از بدن یا داده‌های کمّی، بیمار را منحصربهفرد می‌سازد. «پزشکان در لحظه خاصی از زمان، بیماران خاص را در شرایط خاص معالجه می‌کنند؛ بنابراین آن‌ها به اطلاعاتی نیاز دارند که فرد و لحظه را خاص می‌کند».
اگرچه دانشمندان علم را عاری از ارزش می‌دانند، کاسل با وجود همه جذابیت‌های ظاهری، پزشکی عاری از ارزش را دارای تناقض می‌داند. ارزشها در عمل پزشکی نقش بسیار حیاتی دارند. ازاین‌رو، وی معتقد است: «به‌کارگیری علم پزشکی برای هر بیمار خاص، مستلزم اندیشه در مورد ارزشها، به همان اندازه واقعیات عینی بدن است».
به گفته کاسل، دست‌کم پنج منبع برای ارزش‌ها وجود دارد. یکم، ارزشهای حاکم بر جامعه، به‌ویژه در مورد سلامت افراد جامعه؛ دوم، حرفه پزشکی و ارزشهای آن که بیشتر اهداف خاص خود را در معالجه بیماری منعکس میکند؛ سوم، ارزشهای فردی و حرفهای پزشک؛ چهارم، منبع متعلق به فرد، چه بیمار باشد و چه نباشد و منبع آخر «کل و تمامیت» است که «سیستم‌ها» را تشکیل می‌دهد.
هیچ الگوریتمی برای شناسایی ارزشها و کاربست آن‌ها در معالجه بیماران وجود ندارد. بااین‌حال، کاسل سه گام را برای شناسایی ارزشها پیشنهاد می‌کند. گام نخست، شناخت این نکته است که «مردم ارزش‌های خود را در چهارچوب استفاده از زبان یا رفتارهای دیگر بروز می‌دهند». نکته مهم این است که پزشک باید درک کند که ارزشهای بیمار ممکن است با ارزشهای او مطابقت نداشته باشد. گام دوم، دستیابی به این اطلاعات، به‌گونه‌ای است که به‌طور دقیق و درست ارزش‌های بیماران را منعکس ‌کند. دستیابی به ارزشهای بیمار کاری دشوار است، اما پاداش آن کسب توانایی «مراقبت از این شخص» است. ازاین‌رو، پزشکان برای دستیابی به ارزشهای بیمار باید بکوشند. آخرین گام، استدلال در مورد ارزش‌ها به روشی منطقی است. اینکه ارزشهای بیمار شخصی و ذهنی است، به این معنی نیست که یک پزشک نمی‌تواند آن‌ها را به روشی منطقی ارزیابی کند.
افزون بر ارزشها، فرد ازنظر زیباییشناسی شخصی نیز سنجیده می‌شود؛ اگرچه زیبایی شناسی ذهنی و بیشتر مبتنی بر احساس است، اما این به معنای «سلیقه‌ورزانه بودن» آن نیست. اهمیت زیبایی شناسی در سنجش فرد، کارکرد آن در روند خود-خلاقی است که با آن، شخص به بلوغ می‌رسد. یک فرد همیشه در روند شدن (Process of becoming) است. زیبایی‌شناسی همچنین اطلاعاتی را در اختیار پزشک قرار می‌دهد تا در ارزیابی صحت روایت بیمار در مورد تجربه او از بیماری کمک کند. از دیدگاه کاسل، بخشی از شناخت فرد تنها از منظر زیباییشناسی حاصل می‌شود و آن «صحت» داستان زندگی بیمار است. بدون داشتن این دانش، پزشک ممکن است در شناخت یک بیمار و تسکین درد و رنج او کوتاهی کند. در شماره آتی به مفهوم مورد نظر آلفرد تاوبر (Alfred Tauber) در مورد شخص اشاره خواهد شد.

منابع:

- Marcum, J. A. (2008). Humanizing modern medicine: an introductory philosophy of medicine (Vol. 99). Netherlands: Springer.

نویسنده:

دکتر صادق یوسفی

دانشکده سلامت و دین، دانشگاه علوم پزشکی قم