متن استاتیک شماره 22 موجود نیست
در شماره پیشین، به مفهوم مورد نظر اریک کاسل از شخص پرداختیم. در این شماره به مفهوم بیمار از دیدگاه آلفرد تاوبر(Alfred Tauber) اشاره میشود. تاوبر مفهوم بیمار را در قالب یک خود بیان میکند. او نیز مدل دوگانهانگاری مرسوم ذهن و بدن و نیز مدل فروکاهشی طب رایج که تنها به دنبال درمان بدن فیزیکی است، را رد میکند. مشکل دوگانهانگاری ذهن/ بدن این است که وسیله مناسب برای اتصال ذهن و بدن در عمل طبابت وجود ندارد. تاوبر معتقد است که در عرصه پزشکی، تفکیک ذهن/ بدن شاید برای یک رویکرد علمی مفید باشد، اما درمان بیماری منحصراً یک مسئله معرفتشناختی نبوده و اساساً یک مسئله اخلاقی است که به فهم دقیقتری از بیمار نیاز دارد و تصور قسمت بدن در اینجا و ذهن در آنجا سادهانگارانه است. رویکرد تاوبر به بیمار، در قالب یک خود و البته نه یک خود منقطع از دیگران، بلکه یک خود مرتبط با دیگران است.
تاوبر خود را در قالب یک عامل خودمختار و مستقل از دیگر عوامل خودمختار، آنطور که از عصر روشنفکری در جامعه غربی مرسوم بوده است در نظر نمیگیرد، بلکه او را در ارتباط با دگران (غیر) میداند. ازنظر او «یک شخص موجودیتی خودکفا، دارای تعریف مستقل و یا مستقلاً بنیانیافته به هر تعبیر دیگری نیست، بلکه هویت یک شخص در مواجهه با دیگران (چه فیزیکی، اجتماعی یا الهی)، احراز میشود». بنابراین، شخص بهعنوان خود، همیشه با بافتاری همراه است که غیر از او را نیز شامل میشود. خود و دیگری ارتباط نزدیکی باهم دارند و بهعنوان دو قطب که یک کل مرتبط را تشکیل میدهند، عمل میکنند. در حقیقت، «دیگری نقش تعیینکنندهای در مفهوم خود دارد»؛ زیرا خود، در روابط با غیر محقق میشود و یک خود، بهتنهایی نمیتواند خودش را تحقق بخشد: «آنگاهکه کسی میکوشد موضوع در حال تجربه را با تأمل بر آن، تسخیر نماید، ما ذهنیت خود را از دست میدهیم و یک عینیت بیگانه را جایگزین میکنیم که اساساً قادر به دریافت چیزی نیست که بهطور شهودی از آن بهعنوان هویت درونی خود (تجربه خود) یاد میکنیم. تجربه خود نه عینی و نه ذهنی، بلکه بازتابی است».
به دلیل مبنای رابطهای بین خود و غیر، خود یک رسته اخلاقی است. تاوبر تأکید میکند: «اخلاقی» بودن مربوط به حوزه عمومی روابط انسانی و از این نظر خود بهعنوان حامل اخلاقی است که ما برای بحث در مورد چگونگی تعامل با یکدیگر به کار میبریم. وی مفهوم خود را بهعنوان یک رسته اخلاقی بر فلسفه «غیر» بنیان مینهد؛ مانند تفسیر امانوئل لویناس (Emmanuel Levinas) که هستی فرد را بخشی از دیگر بودن یا غیریت میداند: «خود نهتنها در رابطه با غیر تعریف میشود، بلکه ماهیت وجودی ما در آن بین ذهنی بودن نهفته است. پاسخ غیر به خود، فرصتی برای دستیابی به ماهیت خود فرد فراهم میکند. این امر، بهویژه آنگاه که فرد دست به عمل در جهان میزند، صادق است که پاسخ یک غیر به عمل (کنش) یک فرد به تعریف خود فرد کمک میکند. بنابراین، خود بهعنوان بخشی از یک فرایند دیالکتیکی ظهور میکند. با توجه به رابطهای بودن فرایند، کنشهای آن اساساً اخلاقی است؛ یعنی ما ابتدا اخلاقی هستیم، قبل از آنکه دانا باشیم. این ماهیت اخلاقی خود در فراخوانی غیر در برابر مسئولیت آشکار است: «مفهوم خود نهفقط در ارتباط با غیر، بلکه با مسئولیت در مقابل غیر، تعریف میشود».
همچنین، تاوبر مفهوم خود را بهویژه با توجه به بازنگری اخلاق پزشکی و با توجه به رابطه پزشک و بیمار، در استقلال بیمار و اخلاق مسئولیتپذیری توسعه داد. وی گونهای از معرفتشناسی اخلاقی را ارائه میکند که در آن حقایق پزشکی علمی با ارزشهای بیمار و حرفه پزشکی در تعادل است. ارزش اصلی حرفه پزشکی باید مسئول مراقبت از بیمار مختار به شیوهای انسانی باشد. تاوبر ادعا میکند: «من به دنبال ساختن شخصانیت و اختیار هستم که تعادل حقوق و مسئولیتها را بهگونهای سازگار با برنامه اخلاقی عمیقتر اخلاق مراقبت فراهم کند». به همین منظور، او بین خود اتمی (جزء تفکیکناپذیر) و اجتماعی، بهویژه ازنظر نقش عقل و اشتیاق در انتخاب همراه با اختیار و حقوق و مسئولیتهای فردی و همگانی، تمایز قائل میشود.
خود اجتماعی «اساساً همان چیزی است که هویت اجتماعی ما برایمان به همراه دارد. اگرچه یک لایه زیستشناختی مشخص وجود دارد که هر خود را میسازد، هیچ خود محوری وجود ندارد. اجتماعی شدن چیزی است که به تکوین خود از لایه زیستشناختی میانجامد. بهعبارتدیگر، هیچ خودی جدا از تجربه اجتماعی فرد وجود ندارد. خود اتمی البته، نشاندهنده هویت منحصربهفرد و واحدی است که میتواند از خود اجتماعی که جهان به ما ارزانی میدارد، متمایز شود».
خود اتمی هیچ جایگاه ویژه و تمرکز واحدی از درک را اشغال نمیکند؛ زیرا هر فرد دارای یک عینیت امن برای بررسی جهان از هر چشماندازی است و با استفاده از یک عقل کلی، جهان را به شکل منطقی و عینی همانند بقیه میبیند. مفهوم خود اتمی برای کار علمی حیاتی است؛ زیرا هویت جداگانه (خود «محوری»)، مستقل از جهان که برای تحقیق در مورد آن جهان مورد نیاز است را ارائه میدهد. خود اتمی به بهترین وجه در دیدگاه فردگرایی آمریکایی که در آن شخص بهعنوان فرد بینیاز و مستقل از دیگران است، نشان داده میشود.
سرانجام، تاوبر درمییابد مفهوم خود منطقی کانت در تقابل با مفهوم خود احساسی/ هیجانی هیوم است و این مبنایی برای کنش اخلاقی یا مسئولانه فراهم میآورد. ازنظر کانت، خود یک عامل منطقی است که همه ویژگیهای دیگر موضوع آن هستند. پیامد این موضع این است که شخص به یک محور عینیتیافته تبدیل میشود: «خود یا Ego را نمیتوان مانند یک شیء طبیعی مستقیماً درک کرد و خود-آگاهی ما پسازآن به یک موضوع طبیعی دیگر برای بررسی موشکافانه تبدیل میشود». خود منطقی کانت در پاسخ به خود احساسی هیوم است. به گفته تاوبر، هیوم جستجوی یک خود پیوسته یا یک هویت محوری یا Ego را رها کرد و به گروهی از ادراکات که بهوسیله حافظه برای سهولت روانشناختی در شناسایی شخصانیت ما کافی است، بسنده کرد.
ازنظر تاوبر، موضوع این است که چگونه تنش بین این مفاهیم خود را حل کنیم تا خودمختاری را از حقوق فردی نجات دهیم. راهحل تعادل این حقوق فردی با اخلاق مسئولیتپذیری برای دستیابی به «خودمختاری رابطهای» مبتنی بر «خود رابطهای» است. برای این منظور، او ترکیبی از خود اتمی و اجتماعی و خود منطقی و احساساتی را برای حفظ خود خودمختار در پزشکی پیشنهاد میکند. این حقایق مربوط به فردیت ازنظر ارائه مفهوم غنیتری از خود، مکمل یکدیگر هستند.
منابع:
Marcum, J. A. (2008). Humanizing modern medicine: an introductory philosophy of medicine (Vol. 99). Netherlands: Springer
نویسنده:
دکتر صادق یوسفی
دانشکده سلامت و دین، دانشگاه علوم پزشکی قم