متن استاتیک شماره 22 موجود نیست
توحید در اخلاق پزشکی اسلامی
به نظر میرسد که در مکتب اخلاقی اسلام، پایهایترین اصل، وجود یا عدم وجود «خدا» است. مهمترین پرسشی که پاسخ آن، کلید حل همۀ چالشهاست، این است که خدا وجود دارد یا نه؟
بر اساس اصل عقلی «امتناع جمع ضدّین»، پاسخ این پرسش قطعاً یا منفی یا اینکه مثبت است.
اگر پاسخ این پرسش منفی باشد؛ یعنی خدایی در عالم، وجود نداشته نباشد و هستی بر اساس تصادف و شانس (chance) باشد، به نظر میرسد که بهترین مکتب اخلاقی و بهترین سبک زندگی، همان مکتب نتیجهگرایی است. کاری درست است که موجب افزایش لذت و رفاه شود. اگر خدایی وجود نداشته باشد، طبعاً قبر و قیامتی هم در کار نخواهد بود و با مرگ انسان، همه چیز برای او پایان خواهد یافت. پس مرگ، همان پوسیدن و تمام شدن و نابودی است:
(و ضرب لنا مثلاً و نسی خلْقه قال منْ یحْی الْعظام و هی رمیمٌ) (سوره مبارکه یس، آیه کریمه 78)
در این صورت، سخن کافران صحیح خواهد بود:
(إنْ هی إلاّ حیاتنا الدّنْیا نموت و نحْیا و ما نحْن بمبْعوثین) (سوره مبارکه مؤمنون، آیه کریمه 37)
بنابراین، انسان باید بکوشد بیشترین بهرهبرداری را از دوران کوتاه زندگی داشته باشد. تأمین بیشترین لذت و رفاه همراه با کمترین درد و رنج، بالاترین ارزش در این زندگی است. برایناساس و با حذف خداوند و معاد، یک نتیجه بسیار مهم به دست میآید که «هدف وسیله را توجیه میکند».
اگر خدا وجود نداشته باشد و قبر و قیامت و پاسخگویی نیز در کار نباشد، باید لذت برد و دیگر هیچ! پس در این میان اخلاق چهکاره است؟! در فرض صحیح بودن این دیدگاه، علم اخلاق میکوشد تا انسانها روابط بهتری داشته باشند و لذت بیشتری از زندگی ببرند و به یکدیگر رنج و آسیب کمتری وارد کنند و همین!
با همین فرض، یک ابهام دیگر هم به میان میآید و آن این است که برای رعایت اخلاق و تأمین لذت دیگران، برخی انسانها باید از لذت خود بگذرند. به نظرتان این کار منطقی است؟! با کدامین منطق مادی و دنیامحور، ایثار و ازخودگذشتگی و فداکاری برای دیگران، معنیدار است؟! به نظر میرسد که با فرض عدم وجود خداوند و نیز محدود بودن زندگی بشر به دنیا، ایثار و ازخودگذشتگی و فدا کردن خود یا لذتهای خود برای لذت و رفاه دیگران، غیرمنطقی و غیرعقلی و نادرست است!
وجود خدا، نتایج
در نقطۀ مقابل، اگر خدایی وجود داشته باشد، اوضاع کاملاً متفاوت میشود. وجود خدا و حضور او در زندگی و سرنوشت بشر همه معادلات زندگی انسان را تغییر میدهد. اگر خدایی وجود داشته باشد باید بکوشیم که او را بشناسیم. این کار، باید با استدلال عقلی (بدون استناد به نقل) انجام شود. تا زمانی که اصل وجود خدا برای کسی روشن نشده است، استناد و شاهد آوردن از نقل (کتاب آسمانی، مثل تورات یا انجیل یا قرآن) منطقی نخواهد بود.
بر پایۀ استدلال عقلی و از منظر اخلاق، صفات و ویژگیهای موجودات به دو دسته تقسیم میشود. عقل بشر، یک دسته صفات را «صفات پسندیده» و در مقابل، دستۀ دیگر را «صفات ناپسند» میداند. بهبیاندیگر، «حسن و قبح» عقلی است. عقل بشر در حالت عادی، «نیکویی» (حسن) برخی کارها و صفات و «زشتی» (قبح) برخی دیگر را درک میکند. اندیشمندان مسلمان در علم کلام، صفات خداوند را به دو دستۀ ثبوتی و سلبی تقسیم میکنند. تعبیر دیگر ایشان، صفات جمالیّه و جلالیّه است. از بین ظلم و عدل، و مهربانی و نامهربانی، کدامیک درباره خداوند وجود دارد؟
متکلّمان مسلمان میگویند موجودی که بخواهد خدا باشد باید همۀ صفات نیکو را دارا باشد و هیچ صفت بدی در او موجود نباشد. بهویژه معتزله و امامیه، صادر شدن قبیح از سوی خداوند را منتفی میدانند (احسانى. 1392). ایشان با ارائه استدلال میگویند که همه صفات نیکو در حدّ بینهایت در ذات خداوند متعال وجود دارد (امامینیا.1396؛ مصطفوی. 1388). «هر موجودی در آسمانها و زمین با هستى خود بر این دلالت مىکند که پدیدآورندهای منزّه از هر نقص و عیب و متّصف به کلّ کمال دارد»( موسوی همدانی. 1374). بهعبارتدیگر، وقتی سبحانالله میگوییم؛ یعنی او را از هر عیب و نقصی- و با ادبیات اخلاق، او را از هر صفت غیراخلاقی- دور و مبرّا میدانیم.
اگر چنین خدایی وجود داشته باشد و مسلمانان میگویند که وجود دارد، الزاماً باید حکیم و عادل هم باشد؛ زیرا به حکم عقل، دو صفت حکمت و عدل در دستۀ صفات نیکوست و به حکم همین عقل، این خدا هم این دو صفت را دارد. اکنون این پرسش مطرح میگردد که آیا یک فرد «حکیم» و بلکه «حکیم مطلق»، کار «بیخود» و «عبث» انجام میدهد؟ آیا شما بیخود و بیهدف در حال مطالعۀ این متن هستید؟ مسلماً نه! ما انسانها هم برای هر تلاش خود، هدفی حکیمانه داریم. وقتی به حکم عقل و نقل، خدا را حکیمترین موجود میدانیم، نتیجه این خواهد بود که عالم بیهوده آفریده نشده است. بیهوده نبودن نظام آفرینش، برای اخلاق ضمانت اجرایی به ارمغان میآورد. بهعبارتدیگر، در این منظومه فکری خوب و بد یکسان نخواهد بود.
﴿و ما یسْتوی الْأعْمى و الْبصیر و الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات و لا الْمسیء قلیلاً ما تتذکّرون﴾ (سوره مبارکه غافر، آیه کریمه 58)
بر پایۀ جهانبینی توحیدی، خداوند متعال آفریننده و مالک جهان هستی است: ﴿ألا إنّ للّه ما فی السّماوات و الْأرْض ...﴾( سوره مبارکه یونس، آیه کریمه 55 و سوره مبارکه نور، آیه کریمه 64). «انسان و طبیعت، بلکه همه موجودات عالم امکان، متعلق و وابسته به ذات اقدس پروردگار و مملوک اویند» (جوادی آملی عبدالله. 1381). بنابر تعبیر فلاسفۀ مسلمان، خداوند «واجبالوجود» و همۀ موجودات دیگر هستی «ممکنالوجود» هستند. او آفریننده و پروردگار هستی است و همۀ موجودات، هم در پیدایش خود و هم در بقا و ماندگاری خود، کاملاً وابسته به خداوند یکتا هستند: ﴿قلْ منْ ربّ السّماوات و الْأرْض قل الله قلْ أفاتّخذْتمْ منْ دونه أوْلیاء لا یمْلکون لأنْفسهمْ نفْعاً و لا ضرّاً ...﴾ (سوره مبارکه رعد، آیه کریمه 16). ازاینرو، شایسته و بایسته است که همه آفریدگان تنها فرمانبر او باشند و تنها او را ولی و سرپرست خود قرار دهند. فرمان و فرمانروایی از او و برای اوست: ﴿... إن الْحکْم إلّا للّه ...﴾( سوره مبارکه انعام، آیه کریمه 57؛ سوره مبارکه یوسف، آیات کریمه 40 و 67) و همه بایدها و نبایدهای زندگی انسانها باید از فرمانهای او نشئت گیرد. قرآن کریم در این آیۀ کریمه با بیان الفاظی که در زبان عربی بر منحصر شدن مطلبی بر موضوعی دلالت دارد، حکم و حکمرانی را مختص به خود خداوند دانسته، از غیر او نفی میکند. برایناساس، هر حکم اخلاقی باید با مشیّت الهی هماهنگ باشد و خداوند خود اخلاقیترین موجود عالم است و منطبق با اخلاق، حکم میکند.
«آیات دیگری نیز وجود دارد که افزون بر الزام به حکمرانی مطابق دین الهی، متخلفان را با عناوین «کافر»: ﴿... و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون﴾(سوره مبارکه مائده، آیه کریمه 44)؛ «ظالم»: ﴿... و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الظّالمون﴾( سوره مبارکه مائده، آیه کریمه 45) و «فاسق»: ﴿... و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الفاسقون﴾ (سوره مبارکه مائده، آیه کریمه 47) تعبیر میکند»(جوادی آملی عبدالله. 1381). ممکن است به کار بردن واژههای مملوکیت و سرسپردگی و یا تعلق و وابستگی انسان به خداوند، این برداشت را به ذهن انسان قرن اخیر القا کند که دین و آموزههای دینی در پی به بند کشیدن انسان و بهرهکشی از وجود اوست. این برداشت نارواست؛ زیرا بر اساس آموزههای دین اسلام که هماهنگی کاملی با دلایل عقلی دارد، «خداوند از هرگونه نیازی مبرّاست. لذا، قصد او از اینکه مخلوقات خویش را به اطاعت و عمل به مقتضای مملوکیت امر میکند، منفعت و سود خود نیست، بلکه تنها مصالح و منافع واقعی انسان را در نظر دارد» (جوادی آملی عبدالله. 1381): ﴿یا أیّها النّاس أنتم الْفقراء إلى الله و الله هو الْغنیّ الْحمید﴾( سوره مبارکه فاطر، آیه کریمه 15). به این دلیل که آفریننده انسان و همه موجودات هستی خداوند متعال است، و به این دلیل که تنها او از آینده خبر دارد: ﴿عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحداً﴾( سوره مبارکه جن، آیه کریمه 26) هم اوست که میتواند بهترین مصلحت موجودات را تشخیص دهد و تنها او این صلاحیت را داراست که برای زندگی سعادتمندانۀ انسان برنامه ارائه کند: ﴿و إنْ تولّوْا فاعْلموا أنّ اللّه موْلاکمْ نعْم الْموْلى و نعْم النّصیر﴾ (سوره مبارکه انفال، آیه کریمه 40).
بنابر آنچه گفته شد، بهترین نظام اخلاقی برای انسان، اصول و قواعد اخلاقی بنانهادهشده بر پایۀ توحید است.
منابع:
- قرآن کریم.
- احسانى، سیدمحمدعلی (1392). «نقد و بررسى اندیشه تأثیرپذیرى متکلمان قرن 4 و 5 امامیه از معتزله در عدل الهى». معرفت. 22(198): 89 ـ 106.
- امامینیا، محمدرضا (1396). «تبیین توحید صفاتی و نقد دیدگاههای نادرست درباره صفات ثبوتی ذاتی خداوند». فصلنامه کلام اسلامی. 26(104): 9=25.
- مصطفوی، زهرا (1388). «نوآوریهای فلسفی شهید سیدمصطفی خمینی در الاهیات بالمعنی الاخص». فلسفه و کلام اسلامی (مقالات و بررسیها). 42(1): 151-169.
- موسوی همدانی، سیدمحمدباقر (1374). ترجمه تفسیر المیزان. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
- جوادی آملی، عبدالله (1381). نسبت دین و دنیا: بررسی و نقد نظریه سکولاریسم. قم: مرکز نشر اسراء.
- قدردان قراملکی، محمدحسین (1380). سکولاریزم در اسلام و مسیحیت. قم: بوستان کتاب قم.
نویسنده:
دکتر محسن رضایی آدریانی
دانشکده سلامت و دین، دانشگاه علوم پزشکی قم