متن استاتیک شماره 22 موجود نیست
رویکردهای پسامدرنی در تاریخنگاری علوم پزشکی
تاریخ علم و به تبع آن رویکردهای تاریخنگاری، به ادوار مختلف تاریخی، یعنی باستان (Ancient)، قرونوسطی (Middle Ages)، رنسانس (Renaissance)، مدرن (Modernism) و بالاخره پسامدرن (Postmodernism) تقسیم شده است که هر کدام ویژگیهای منحصربهفرد و شاخصههای خاص خود را دارند و آغاز هر دوره، پایان دوره قبلی را رقم میزند؛ ولی ورود به دوره پسامدرن، خط بطلانی بر دوره مدرن نبود و عصر کنونی، تنها دوره تاریخی است که شاهد حضور همزمان رویکردهای دو دوره مدرن و پسامدرن و حتی تلفیقی است.
دلیل اینکه دوره پسامدرن برخلاف ادوار دیگر نتوانست دوره مدرن را کنار بزند و رویکرد غالب دوران خود شود، اتخاذ روش سلبی به جای روش ایجابی است. پسامدرن با نقد مدرنیته، تنها در پی پایان دادن به معرفتشناسی و نظریههای علمی و بهطورکلی علم است و ازآنجاییکه به نفی فراروایت اعتقاد دارد، درنتیجه برای ارائه نظریهای جهانشمول که بتواند جایگزین نظریههای دوره مدرن شود، نمیکوشد. ازاینرو، نتوانسته و شاید بهتر است، گفته شود که نخواسته است خط بطلانی بر دوره مدرن باشد.
باوجوداینکه در ایران، تحقیقات پسامدرنی و تلفیقی در رشتههای علوم انسانی مورد توجه قرار گرفته، اما این نوع پژوهشها هنوز نتوانسته است در حیطههای غیر علوم انسانی و همچنین بینرشتهای، مانند تاریخ علوم پزشکی و اخلاق پزشکی جایگاهی درخور پیدا کند و تحقیقات موجود این رشتهها کماکان در شمار تحقیقات اثباتگرایانه دوران مدرن قرار دارند.
پس از عصر رنسانس، رشد و پیشرفت فزایندهای در علوم طبیعی، بهویژه فیزیک رخ داد و این موفقیتها اندیشمندان علوم انسانی را بر آن داشت که روش موفقیتآمیز علوم طبیعی را به حیطه علوم انسانی نیز تسری دهند تا بهاینترتیب، در این حیطه نیز شاهد انقلابی بزرگ و پیشرفتی شگرف شوند. در قرن نوزدهم، رویکرد پوزیتیویستی (Positivism) به علم همراه با جریان اومانیستی (Humanism) حاکم بر آن دوره و با ایمان کامل به توانایی عقل انسانی، کوشید که از طریق مشاهده، آزمایش و تجربه و همچنین با افزودن قید اثباتگرایی و کنار گذاشتن امور نامحسوس، ازجمله دین و مابعدالطبیعه، بدون پیشداوری و با بیطرفی تمام، به کشف چیستی و چرایی وقایع تاریخی بپردازد؛ بهطوریکه آگوست کنت، بهعنوان شخصیت برجسته این دوره، ضمن تفکیک علوم اثباتی از فلسفه و دین آنها را متعلق به دوره کودکی و نوجوانی بشر دانست و معرفت علمی را منحصر و مستقل از دین و فلسفه اعلام کرد (کوزر. 1368: 29).
این نگرش، خیلی سریع مورد توجه اندیشمندان علوم انسانی قرار گرفت؛ بهطوریکه در اوایل قرن بیستم، مکتبی به نام آنال (Annales school) مدعی شد که با یک نگاه جامعنگرانه در علوم انسانی و بازسازی واقعنگرانه تاریخ میتواند مانند علوم طبیعی، موفق به کشف قوانین کلی شود و کشف این قوانین کلی حاکم بر تاریخ گذشته، انسان را قادر به ترسیم سیر تحول و تطور بین ادوار تاریخی خواهد کرد و با یافتن این سیر پیوسته، منسجم و متصل، میتوان آینده را پیشبینی کرد. جذابیت تحقق این رؤیا سبب شد که این مکتب بهسرعت، مکاتب تاریخنگاری اروپا و سپس جهان را تحت تأثیر قرار دهد و به جای روایتگری سنتی، آنها را به سمت تحلیل و تولید نظریههای جهانشمول سوق دهد. ازاینرو، قرن بیستم شاهد ظهور نظریههای تاریخی زیادی، ازجمله نظریه مارکسیسم (Marxism) بود که ادعای فراروایتی داشتند؛ ولی شکستهای زودهنگام و پیدرپی این نظریهها، سبب شد که برخی از اندیشمندان با هدف تعدیل این رویکرد تمامیتخواه، به تاریخنگاریهای تفسیری، مانند هرمونوتیک (Hermeneutics) و پدیدارشناسی (Phenomenology) روی آورند؛ ولی این تدابیر نیز نتوانست علاجی برای حفظ اقتدار تاریخنگاری مدرن در عرصه علمی شود و از اواخر قرن بیستم، تاریخنگاری تفریطی و نسبیتگرای پسامدرن با هدف کنار زدن تمام ادعاهای افراطی و تمامیتخواه تاریخنگاری دوران مدرن، رسماً وارد عرصه علمی جهان شد.
در واقع، نگاه افراطی دوره مدرنیته که هسته اصلی آن در تأملات حلقه وین (Vienna Circle) به اوج خود رسید، باعث شد تا گزارههای غیرعلمی، فاقد معنا تلقی شوند و همین نکته، یعنی پالایش افراطی معرفت علمی از شبهعلمی، موانع و محدودیتهای زیادی را بهویژه در حوزه علوم انسانی رقم زد که توانست به زوال اقتدار اثباتگرایان منجر شود.
اولین زمزمهها از سوی متفکران مکتب فرانکفورت (Frankfurt School) در زمینه دخالت هنجارها و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی، نهتنها در بستر کاربرد معرفت علمی، بلکه در ساختار معرفت علمی مطرح شدند (شرت. 1387: 277). نظرات ویتگنشتاین که متافیزیک را نه بهعنوان امر مهمل، بلکه بهعنوان بازی زبانی مستقل میدانست و یا تلاشهای کوهن و نظریه ساختار انقلابهای علمیاش (The Structure of Scientific Revolutions) و همچنین نظرات لاکاتوش و فایرابند، همه و همه مقدمهای بر نقد پوزیتیوسم و گذار از دوره مدرنیته به پسامدرنیته شدند. فلسفههای پسامدرن، نظریات علمی را وابسته به حوزههایی اعلام کردند که ازنظر پوزیتیویستها غیرعلمی و غیرقابل سنجش بودند. لیوتار اساطیر، دریدا متافیزیک، فوکو قدرت و در نهایت گادامر، سنت را عامل اصلی شکلگیری معرفت علمی معرفی کردند (پارسانیا. 1395: 27-33).
بهطورکلی، مکاتب پسامدرن بر سه پایه اصلی نفی فراروایت (Metanarrative)، بنیادستیزی (Anti-foundationalism) و جوهرستیزی (Anti-essentialism) بنا شدند. بهعبارتدیگر، تاریخنگاری پسامدرن نظریههای جهانشمول را نفی میکند و نهتنها معتقد به رد معرفتشناسی و وجود روش علمی برای رسیدن به حقیقت است، بلکه پای از آنهم فراتر مینهد و با اعتقاد به نسبیگرایی، از اساس وجود ذات حقیقت را انکار میکند (کهون. 1398).
دسته سومی هم مانند کریس لورنتس، برای اجتناب از این دو رویکرد افراطی و تفریطی در کتاب «برساخت گذشته: درآمدی بر نظریه تاریخ» راه سومی را برگزیده، با جرحوتعدیلهایی قائل به نظریهای تلفیقی شدهاند (کریس. 1400).
تعدد مکاتب تاریخنگاری متفاوت و متضادی که در این دوره جاری و ساری هستند، دلیلی بر این مدعاست که هیچکدام از نظریههای مدرن و پسامدرن نه کاملاً بیعیب و قابل پذیرش بیچونوچرا هستند و نه کاملاً قابل رد کردن. به همین دلیل، هیچکدام از مکاتب یادشده نتوانستهاند که مشروعیت لازم برای فائق آمدن بر رقبای خود و جامعیت لازم برای تبدیل شدن به یک روش تعمیمی را به دست آورند؛ ولی به سبب جنبههای مثبتی که هر کدام از آنها دارند، در بررسیهای تاریخی بهطور موردی میتوان از آنها بهعنوان روشهایی تفریدی و نه تعمیمی استفاده کرد.
اکثر پژوهشهایی که تاکنون در رشته نوپای تاریخ علوم پزشکی انجام شده مبتنی بر رویکردهای تاریخنگاری دوره مدرنیته و بهطور خاص، پوزیتیویستی بوده است و توجه جدیای در راستای بهکارگیری رویکردهای پسامدرنی و یا تلفیقی در پژوهشهای این رشته انجام نشده است. رویکردهای اثباتگرایانه، بسیاری از مؤلفهها، ازجمله مؤلفههای متافیزیکی را با برچسب شبهعلم از حیطه علم خارج کردند و این پالایشهای افراطی، سبب شده است در کتب مطرح این رشته، ازجمله طب اسلامی مانفرد اولمان (اولمان. 1389) و پزشکی اسلامی در دوره میانه پترای پورمن و امیلی ساواژ اسمیت (پورمن؛ اسمیت. 1394) بسیاری از مؤلفههای متافیزیکی طب سنتی، ازجمله تأثیر درمانی سنگها، اجرام آسمانی، سور قرآنی، دعا، اخلاق و بهطورکلی هر آنچه در محدوده حسی و تجربی اثباتگرایان قابل مشاهده و آزمایش نباشد، با نام خرافات کنار گذاشته شدند. درنتیجه، این تحقیقات نتوانستند تصویری جامع از طب اسلامی را ارائه دهند. ازاینرو، ضروری به نظر میرسد که به جای خطکش و معیارهای غرب معاصر، این بار با معیارهای گفتمان یا گفتمانهای حاکم بر همان دوره زمانی و مکانی به بررسی تاریخ پزشکی آن دوره پرداخته شود. البته انتقادهای زیادی، ازجمله نسبیگرایی افراطی و جبرسوژگی بر نظریههای پسامدرن وارد شده و سبب شده است که برخی پژوهشگران با بهرهگیری از نظریههای مدرنی به جرحوتعدیل نظریات پسامدرنی بپردازند که این مسئله افزون بر انتفاع پژوهش از منافع هر دو رویکرد، سبب برحذر ماندن از معایب آن نیز میشود.
امید است که پرداختن به انواع رویکردها در تحقیقات علمی، جدای از بهرهمندی از منافع آنها، بتواند راهگشای اندیشمندان داخلی برای درانداختن طرحی نوین و بالطبع، بومی باشد.
منابع:
- اولمان، مانفرد (1389). طب اسلامی. ترجمه فریدون بدرهای. تهران: توس.
- پارسانیا، حمید (1395). روششناسی انتقادی حکمت صدرایی. تهران: کتاب فردا.
- پورمن، پترای؛ ساواژاسمیت، امیلی (1394). پزشکی اسلامی در دوره میانه. ترجمه قربان بهزادیاننژاد. تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام.
- شرت، ایون (1387). فلسفه علوم اجتماعی قارهای. ترجمه هادی جلیلی. تهران: نشر نی.
- کریس، لورنتس (1400). برساخت گذشته درآمدی بر نظریه تاریخ. ترجمه ماریا ناصر. ویرایش علمی محمدرضا حسینی بهشتی. تهران: سمت.
- کهون، لارنس (1398). از مدرنیسم تا پستمدرنیسم. ترجمه عبدالکریم رشیدیان. تهران: نشر نی.
- کوزر لوئیس، آلفرد (1368). زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی. ترجمه محسن ثلاثی. تهران: نشر علمی.
نویسنده:
مریم محسنی سیف آبادی
گروه تاریخ علوم پزشکی، دانشکده سلامت و دین، دانشگاه علوم پزشکی قم