متن استاتیک شماره 22 موجود نیست
طبیبانه زیستن و اخلاق حرفهای
خواست خدا این بود که پزشکی بخونم. البته من جبرگرا نیستم، اما به لطف و توفیق الهی، باور دارم؛ حتی اگر بنده خدا گاهی اوقات به اهمیت اتفاقات پی نبرده باشد یا حتی از پذیرفتن موقعیتها اکراه داشته باشد. در این موارد از آیهی کریمهی «عسی أن تکرهوا ...» کمک می گیرم تا به راز رخدادهای آینده پی ببرم.
بگذریم! همه اینها را گفتم که بگم چون رشته پزشکی را پدر و مادرم برای من انتخاب کرده بودند؛ طبیب شدن برام جذاب نبود. فکر اینکه درد بیماران، موضوع اشتغال روزمرهی من باشد، همیشه عذابم می داد. نمی خواستم شاهد درد کسی باشم. اما کارورز (اینترن ( که شدم؛ تو کشیکهای شبانه، دیدم می تونم گاهی با بیمار همراه بشم و به کاهش درد او کمک کنم. مثل این بود که رنج و دردش را با من تقسیم میکرد. چیزی شبیه عدالت... تقسیم آنچه در سفره بیمار بود... و من هم سهم خودم را بر می داشتم. اینجا بود که شوقی پیدا کردم به طبابت...!
طبیب نامی از نامهای خداوند متعال است و اخلاق حرفهای پزشکی که امروزه با نام «Medical Professionalism» شناخته میشود، به باور من تلاشی است برای رسیدن به مقام خداگونه شدن (خلیفه الله) و تجلی بخشیدن به نام «طبیب» خداوند در جایگاه پزشکی که بیماران نزد او می روند.
ما پزشکان خواه ناخواه، همیشه فقط به سلامت فکر میکنیم. چارهای هم نداریم، چون اینطور تربیت شده ایم که ششدانگ حواس مان به سلامت مردم باشد. پس شاید بهترین راه توسعه اخلاقی و معنوی حرفه پزشکی هم، بازتعریف همین «سلامت» باشد. در واقع سلامت با تعریف جامع و چهاربعدی آن «معنای زندگی» یا «سلامت معنوی» را هم در بر میگیرد؛ معنایی که چه برای بیمار چه برای پزشک، نیازمند هدفمندبودن زندگی است و شناختن راههای رسیدن به این هدف. اینجاست که پزشکان هم، برای شناخت راه و رسم زندگی شخصی و حرفهای خود نیازمند شناخت «بایدها» و «نبایدها» می شوند، چون هدف دارند و می خواهند به هدف خود از بهترین راه ممکن برسند.
اخلاق پزشکی در واقع حساسیت، دانش و مهارتی است که به طبیب کمک می کند تا این بایدها و نبایدها را در طبابت روزمره به کار ببرد و در مسیر رسیدن به هدف خود موفقتر باشد.
زندگی حرفهای پزشک مرتب درگیر موقعیتهایی است که وی باید در آنها حرفهای عمل کند. اخلاقیات باید مد نظر او باشد، اما اغلب فرصت ندارد ترازوی سود و زیان اخلاقی را در دست بگیرد و وزن اخلاقی هر تصمیم را بکشد. اخلاق حرفهای پزشکی، اینجا به کار او میآید. مثل اینکه دیگر دستش مثل ترازو شده و با حساسیت قابل قبولی، وزن اخلاقی هر تصمیم را می سنجد. شبیه میوهفروشی که می داند چقدر سیب در کیسه بریزد تا 2 کیلو بشود و تقریباً با دقت 10 درصد، درست هم میکشد زیرا تجربه و دقت کافی، از او فردی حرفهای ساخته است. یا خیاطی که بدون اندازه گرفتن و با نگاه به جثه مشتری، لباس را تقریباً اندازه تن وی برش زده و میدوزد.
خلاصه... اخلاق حرفهای همان شمّی است که پزشک را یاری میدهد تا در بزنگاهها، اخلاقی عمل کند. البته و صد البته، آگاهی از ارزشهای اخلاقی و کاربست آنها در اقدامات تشخیصی و درمانی، زیربنای اخلاق حرفهای است؛ اما انگیزه و محرک اصلی برای ظهور جلوههای اخلاق حرفهای در طبابت روزمره، توجه پزشک به سلامت معنوی خویش شامل اهداف و مسیر زندگی شخصی و شغلی اوست. پس اهمیت آن به علت اهمیت سلامت خود پزشک است. پزشکی که سالم نباشد، کی می تواند برای بیماران سلامت به ارمغان آورد؟!
«ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش»
در واقع اخلاق حرفهای هم از جنس آموختن است هم از جنس عشق ورزیدن... و بار احساس در آن، اگر بیش از دانش نباشد، کمتر نیست. احساسی که نمی گذارد رابطه خود را با بیمارمان خراب کنیم. بیماری که مثل یک رفیق برای ما عزیز است و حتی در موقعیتهایی که گیج می شود و نمیداند کدام اقدام به صلاح اوست؛ دوستانه و با حوصله کنارش میمانیم. کنارش میمانیم تا مطمئن شویم آنچه درباره بیماری و راههای درمان و گامهای تشخیص گفتهایم، خوب متوجه شده...
چون بیمار برای ما مهم است مثل یک رفیق...
از یک طرف نمیخواهیم او را برنجانیم و در سختی تنهایش بگذاریم و از طرف دیگر مثل کودک برایش بزرگی نمی کنیم.
رابطه قیم مآبانه با او برقرار نمیکنیم چون نمیخواهیم استقلال کسی که رفیق ماست، نادیده گرفته شود. باید خودش در تصمیمگیری نقش داشته باشد. اما مثل فروشندههای چربزبان هم اطلاعات مختلف و رنگارنگ را روی سرش آوار نمیکنیم که حالا اختیار با «خود بیمار» است و تصمیم بگیرد که این درمان را میخواهد یا نه؟
در واقع طبیب بودن، غصه بیمار را خوردن یعنی همین...
یعنی بدانیم او الآن حتی برای تصمیم گرفتن بر سر یک درمان، چه مشکلی با اعتقادات و ارزشهای دینی خود دارد؟
اخلاق حرفهای پزشکی؛ کنار بیمار ماندن است و دستش را گرفتن است تا از این پیچهای تند تصمیمگیری، به سلامت بگذرد. تا هم دینش را حفظ کند و هم از بهترین دستاوردهای دانش پزشکی روز استفاده کند.
توفیقی هم که از آن خبر نداشتم اما نصیب من دلشکسته هم شد، همین بود. اینکه الگوهای ارتباط پزشک و بیمار را در صدها کتاب و مقاله پژوهشی زیر و رو کنم و آخر به همین یک نکته برسم:
طبیب هم باید سعی کند رفیق بیمار باشد، که طبیب نامی از نامهای خداست و «الله» یگانه رفیق اعلای همه ماست.
اگر فرصتی پیدا کنم و لطف رفیق اعلا یاری کند، در این قسمت از شمارههای آتی نشریه درباره اخلاق حرفهای پزشکی و رویکرد آن به جنبههای اخلاقی[1] مسائل بالینی مختلف (Medical Cases)، مطالبی تقدیم شما خواهم کرد.
درخواست من از شما خواننده فرهیخته این است که درباره رابطه پزشک و بیمار، مخصوصاً الگوی تصمیمسازی مشارکتی[2] که اکنون مقبولیت بیشتری یافته، تجربیات خود را برای تحریریه مجله بفرستید تا رابطه بنده و شما نیز آرام آرام شکل بگیرد.
نویسنده:
دکتر حسامالدین ریاحی
پژوهشگر و دستیار دکترای تخصصی اخلاق پزشکی
گروه اخلاق پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی