متن استاتیک شماره 22 موجود نیست
پارادایمهای علم
همانطور که در شماره پیشین اشاره شد، پارادایم یا الگوواره به پیش فرضهای علم که نقش اساسی در هویت بخشی به یک حوزه از علم را دارند، اطلاق می شود. چهار پارادایم مطرح در علوم انسانی عبارتند از: پارادایم اثباتگرایی، تفسیری، انتقادی و پست مدرن. خطمشی هر پارادایم، در پاسخ به چهار عنصر هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی و روش نهفته است. در ادامه، به معرفی مختصر سه پارادایم اول به عنوان پاردایمهای غالب، میپردازیم.
پارادایم اثباتگرایی
این پارادایم میکوشد از انسان، مدلی مکانیکی ارائه دهد. برایناساس، کسب معرفت معتبر را منوط به تجربه میداند. این معرفت از طریق نظریاتی که از روشهای علمی، تولید، ارزیابی و تصدیق میشوند، به دست میآید. بنابراین، متافیزیک در این پاردایم جایگاهی ندارد.
از ویژگیهای کلیدی اثباتگرایی میتوان به عدم وابستگی علم به موقعیت محقق، خالی بودن از بار ارزشها، استفاده از منطق استقراء و متکی بودن نظام طبیعت بر روابط علّی اشاره کرد. محقق اثباتگرا به دنبال دادههای کمّی است و تأکید او بر اندازهگیری صحیح و دقیق خصوصیات پدیده مورد مطالعه است. از اینرو، او نمیتواند براساس ذهنیت و موازین منطقی اثباتگرایی به تحلیل و توضیح واقعیت بپردازد. به عبارت دیگر، این امر پیرو علتیابی، تبیین و سپس پیشبینی امکان پذیر میشود. براساس این پارادایم، انسانها تحت جبریت متکی بر قوانین علّی که دارای خصیصه احتمالی هستند، رفتار مینمایند.
پارادایم تفسیرگرایی
این پارادایم در دهههای اخیر وارد عرصه علم شده است. در این رویکرد، واقعیت، درون ذهن و آگاهی انسان قرار میگیرد و اصالت انسان و فرهنگ جامعه برجسته است. لذا مشاهده تجربی دقیق و اندازهگیری کمّی به حاشیه میروند. محقق معتقد به پارادایم تفسیری، از طریق تعامل خلاقانه و فعال، به معنا دست مییابد. ادعای این رویکرد این است که اثباتگرایان در شناخت واقعیت، با شرایط مصنوعی مواجه میشوند. در این پارادایم، مطالعه پیرامون انسان، نمیتواند مبتنی بر مبنای مدلهایی باشد که در علوم فیزیکی، برای شناخت پدیدههای فیزیکی طراحی میشوند. چراکه اصالت شرایط، برای کسب شناخت دقیق از واقعیت حائز اهمیت است. پس همان طور که اشاره شد، خلاقیت انسان نقش بسزایی پیدا میکند.
پارادایم انتقادی
این پاردایم کمتر در نشریات علمی مطرح شده است. در این پارادایم، انسان با تواناییهای پنهان و قدرت خلاقیت خود در ایجاد تغییرات و انطباق با شرایط، میان جبر و اختیار قرار میگیرد. طرفداران این رویکرد، به دنبال جلب مزایا و نکات مثبت دو پارادایم اثباتی و تفسیری بوده و تلاش مینمایند نکات منفی، آنها را نفی نمایند. به عنوان مثال، ویژگی جزئینگری و باریکبینی بیش از حد و غیرانسانی بودن پارادایم اثبات گرایی، مورد انتقاد جدی این پارادایم است. نقد وارد به پارادایم تفسیری نیز ذهنی و نسبیبودن آن است. با این حال، در پارادایم انتقادی بحث از فهم تجربیات زیسته، همچون رویکرد تفسیری است؛ ولی بحث ادراک انسان از واقعیت خارج از خود نیز، مطرح است که از طریق زبان ابراز میشود و این واقعیت در تعامل بین محقق و مورد مطالعه تعریف میشود.
در این روش، محقق به دنبال حل مسائل با مشارکت افراد درگیر با آن است. خروجی این امر میتواند در قالب فرایندی از سطح ظاهر واقعیت گذشته و به عمق آن وارد شود. از این روست که پارادایم انتقادی ارزشمدار است و بر خالی از ارزش بودن پاردایم اثباتی حمله میکند.
همانطور که در ابتدا ذکر شد، در این شماره، صرفا بهطور مختصر به پارادایمهای غالب اشاره شد. بدیهی است، درک بهتر این مفاهیم، مستلزم مراجعه و تعمق در منابع مرتبط است.
منابع:
برگرفته از کتاب «فلسفه روش تحقیق در علوم انسانی»، دکتر محمد تقی ایمان، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه (قم)، چاپ چهارم، 1396
نویسنده:
دکتر صادق یوسفی
دانشکده سلامت و دین، دانشگاه علوم پزشکی قم