متن استاتیک شماره 22 موجود نیست
پارادایمهای پزشکی
همان طور که در شمارههای پیشین ذکر شد، الگوواره یا پارادایم، سرمشق و چهارچوب فکری است که نظریهها را برای یک گروه یا یک جامعه علمی شکل می دهد. بر این اساس، هر پارادایم معمولاً موجب وحدت جامعه علمی خاص شده و اعضای آن جامعه در بستر آن به بررسی مسائل علمی میپردازند. اگر پزشکی را یک دامنه علم بینگاریم، میتواند مشمول نظریه پارادایمهای علمی و به طور مشخص پزشکی شود. با این پیش فرض، در ادامه به برخی از این پاردایمها در عرصه پزشکی اشاره می شود.
پارادایم بقراطی
گفته میشود اولین نظام علمی پزشکی توسط مرحوم بقراط بنیان نهاده شد. وی معتقد بود بیماری به دنبال عدم توازن در اخلاط چهارگانه (خون، بلغم، صفرا و سودا) بروز میکند. در این پارادایم، مفاهیم پیشینی (غیر تجربی، غیرقابل مشاهده، آزمون ناپذیر، ابطال ناپذیر) حاکم هستند، بنابراین، ویژگی اصلی این پارادایم، اعتقاد به کشف مکانیسم بیماری با تعقّل و نیز اعتقاد به اخلاط چهارگانه است. مرحوم ابن سینا نیز بیماری را به ترکیبی غیرطبیعی نسبت می داد و پیبردن از کیفیت یک حالت به علل آن را وظیفه طبیب میدانست. این پارادایم تا قرن هفدهم و هجدهم مورد قبول بسیاری از پزشکان بوده است.
پارادایم زیستپزشکی
در این پارادایم که به دنبال توسعه علم کالبدشکافی و مبانی فیزیولوژی، مانند کشف جریان خون، ظهور کرد؛ پزشکان علت خارج شدن از گستره سلامت را ناشی از تغییر در ساختار و کارکرد بدن میدانستند. در پارادایم زیست پزشکی، توجه پزشکان معمولاً به دامنه بههنجار یا مقادیر طبیعی نتایج آزمایشات مورد نظر است. دانش پزشکی در این پارادایم نوعی زیست شناسی (به معنای عام) کاربردی در نظر گرفته میشود. به عبارت دیگر، فرایندهای زیستی براساس آناتومی و فیزیولوژی تبیین میشوند. از این رو، این مدل از تفکر را مدل مکانیکی در حوزه پزشکی نیز نام نهادهاند. در پارادایم زیست پزشکی، علیت شامل روابطی ضروری و عینی است که با تجربههای آزمایشگاهی میتوان مکانیسمهای آن را دریافت. به طور خلاصه، اصالت تجربه و تعمیم یافتههای آزمایشگاهی به بیماران مشابه از ویژگیهای مهم این پارادایم است.
مکتب انتقادی بالینی
در این پارادایم، پزشکی بالینی از زیست شناسی به معنای عام آن جدا شده و تفکر بالینی معادل به کارگیری یافتههای آزمایشگاهی در بستر بیمار درنظر گرفته میشود. مکتب انتقادی بالینی از اندازه گیری دقیق ریاضی به آمار و احتمال روی میآورد.
مکتب انتقادی بالینی
در این پارادایم، پزشکی بالینی از زیستشناسی به معنای عام آن جدا شده و تفکر بالینی معادل به کارگیری یافتههای آزمایشگاهی در بستر بیمار درنظر گرفته میشود. مکتب انتقادی بالینی از اندازهگیری دقیق ریاضی به آمار و احتمال روی میآورد. به بیان دیگر، هرچه دادههای آماری به نفع یک گزاره بیشتر باشد، احتمال صدق این گزاره را بالا میبرد. در بررسیهای بالینی و بر اساس این پارادایم، به جای امر اثبات شده از امر معنیدار (معمولا با اطمینان 95 درصد) استفاده میشود. پیروان مکتب بالینی بر این باورند که یک رابطه آماری یا ارتباط بین دو عامل، الزاماً رابطه علی و معلولی ضروری بین آن دو عامل را نشان نمیدهد. بنابراین، از نگاه مکتب انتقادی بالینی، در سطح معرفت شناختی، رابطه ضروری (حتی اگر موجود باشد) را نمیتوان دریافت؛ چرا که همواره در مطالعات آماری امکان خطای اندازهگیری وجود دارد. در این پارادایم از احتمالی بودن تاثیر مداخله و از این که نمیشود برای همیشه از تأثیرگذاری آن مطمئن بود سخن میرود.
پارادایم پست مدرن
اساس این پارادایم، مخالفت با فروکاهش و تقلیل یک کل به چند جزء است. در پزشکی پست مدرن توجه از ساختار فیزیولوژیک که بخشی از وجود انسان است، به کل وجود او معطوف میشود. به بیان دیگر، در این پارادایم الگوی زیستی –روانی- اجتماعی – معنوی حاکم است و به جای بیماری با بیمار طرف هستیم. نتیجه این میشود که نمیتوان مرزهای مشخصی میان سلامتی و بیماری، اختلالهای عینی و ذهنی و... قائل شد. یعنی با فرض وجود بیماری واحد، نمیتوان درمان واحدی را برای همه افراد مبتلا به آن تجویز نمود. بدیهی است در این پارادایم سبک زندگی و فرهنگ بیمار معنا پیدا میکند. از طرفی در این پارادایم پزشک در مواجهه با بیمار، صرفاً یک مواجهه علمی انجام نمیدهد، چراکه با خود بیمار سروکار دارد نه با بدنش. از این رو در این پارادایم، هنر پزشک هم نقش بارزی ایفا میکند.
منابع:
برگرفته از مقاله: مفهوم علیت در پارادایم های پزشکی، امید، مسعود و نوری، میلاد. مجله ایرانی اخلاق و تاریخ پزشکی، مرداد1392، دوره 6، شماره3، از صفحه 42 تا 5
نویسنده:
دکتر صادق یوسفی
دانشکده سلامت و دین، دانشگاه علوم پزشکی قم